" جیمین.... پارک جیمین بیدار شو دیگه... "
" یعنی ممکنه آسیبی دیده باشه؟ "
" این اولین بارش بود که از قدرت هاش استفاده کرد... همه اینا عادیه "
" شما برین پیش تهیونگ... من پیشش هستم "با سردرد عجیبی چشماش رو باز کرد... جونگ کوک کنارش نشسته بود.
~ به به... شاهزاده بالاخره از خواب بیدار شدند
با گیجی به اطرافش نگاه میکرد... یاد تهیونگ افتاد... اون به کمک نیاز داشت... باید نجاتش میداد
+ تهیونگ...
از جاش بلند شد که سردرد و سرگیجه اجازه حرکت دیگه ای رو بهش ندادن...
~ هی... مواظب باش
جونگ کوک در حالیکه جیمین رو گرفته بود تا مانع افتادنش بشه, اون رو روی تخت نشوند
~ تو باید استراحت کنی... نخواب ولی نباید از جات بلند بشی
+ ولی تهیونگ...
~ اون حالش خوبه... مگه یادت نمیاد چه کارایی کردی؟
+ من؟ من فقط یادم میاد که داشتم میرفتم سمت تهیونگ... شما گفتین من میتونم نجاتش بدم... ولی من هیچی بعد اون رو یادم نمیادجونگ کوک دستی به موهای بهم ریخته جیمین کشید... " موهات خیلی خوبه پارک جیمین... بعد چشمات موهات بهترینن " ... از جاش بلند شد و سعی کرد فکرش رو متمرکز کنه
~ خب... اگه چیزی یادت نمیاد باید تعریف کنم برات... همونطور که میدونی بخاطر خواهرم حال تهیونگ بد بود و جزئیاتشم خودت میدونی... نمیدونم چی شد... تو رفتی اتاق و بعد چند دقیقه برگشتی... انگار یکی دیگه شده بودی... صدامون رو نمیشنیدی و جواب نمیدادی... زیر لب چیزایی میگفتی و رفته رفته رنگ چشمات و موهات طلایی میشد... نمیدونم چیکار میکردی ولی حال تهیونگ بهتر شد... کبودی ها و سوختگی هاش از بین رفتن و دیگه ناله نمیکرد... الان وضعیتش عادیه ولی هنوز به هوش نیومده... تو هم بعد اینکار از جات بلند شدی ولی حالت خوب نبود... و بیهوش شدی
جیمین سرش رو تکون داد و به اطرافش نگاه کرد
+ اینجا اون اتاقی نیس که منو توش زندانی کرده بودی
جونگ کوک برای جیمین کمی آب ریخت و لیوان رو مقابلش گرفت
~ بیا یکم آب بخور اول
+ ممنون
~ خب... عاره اینجا اون اتاق نیست... این اتاق و اتاق من با یه دیوار شیشه ای به هم متصل هستندبه دیوار روبرو اشاره کرد و ادامه داد
~ اون ور شیشه اتاق منه...
+ اینجوری کردی که زندانیت رو کاملا تحت کنترل داشته باشی نه؟
~ جیمین بس کن دیگهجیمین پوفی کشید و نگاهی به جونگ کوک انداخت
+ مگه غیر از اینه؟ تو حتی اجازه نمیدی دو دیقه بیرون برم...
~ فرار کردی چی شد؟
YOU ARE READING
Your Eyes Tell
Fanfiction- اون باعث میشه هممون بمیریم... باید بکشیش تا زنده بمونیم +اما اون از هیچی خبر نداره... حتی راجب خودش چیزی نمیدونه -جئون جونگ کوک... یادت نره اون کیه و چرا اینجاس جونگ کوک دستاشو رو صورت جیمین کشید... + چرا تو باید اون آدم باشی؟؟؟ ژانر : رومنس...