part4

15 3 0
                                    

از اتاق جک بیرون اومد رفت سمت اسانسور  یکی از نظافت چی ها از کنارش رد شد: اسانسور خرابه

زین: بیخیال

رفت سمت پله ها و به سرعت خودشو رسوند به طبقه ی بالا  کنار دیوار ایستاد تا نفس هاش به حالت عادی برگرده

چشمم به لیست روی دیوار افتاد  اون لیست غذای  کسایی بود که اونجا نگهداری میشدن

زین به لیست نگاه کرد شاید باید درمورد لیست با ارنی حرف میزد ولی اون لیست رو گذاشت برای بعداز چک کردن بیماراش

این طبقه مخصوص بیمار های توهمی که به دیگران اسیب میزنن یا  قاتل  انجام داده بودن  رسید اونجا فقط دونفر  بود

سمت اولین اتاق رفت و در رو باز کرد: سلام جیکوب

لیام سرش رو بلند کرد  روی تخت نشسته بود و با تعجب به زین نگاه میکرد

زین: من زین مالکم روانشناس اینجا

زین روی صندلی نشست بین خودش و لیام یه تلق بود

لیام: من احتیاجی به مشاوره های تو ندارم

زین: بیخیال همه به مشاوره احتیاج دارن

زین خودکارشو در اورد: میخوام دربارت بدونی از بزرگ ترین جزعیات تا کوچیکترین جزعیات

لیام روی صندلی جلوی زین نشست: ولی من نمیخوام بهت بگم

زین: داری لج میکنی ؟

لیام: نه فقط میخوام بدونم چقدر باهوشی و چقدر میتونی منو کشف کنی و از دستات چه کاری بر میاد

این واضح بود که لیام داره با زین لاس میزنه  زین ارنجشو روی میز گذاشت و خم شد سمت لیام: تلاش خوبی بود کوچولو ولی ولی برای کشف کردن ادما احتیاجی نیست تا تخت باهاشون بری مثلا من الان کشفت کردم تو یه ادم پر چالشی، چالش دوست داری  خر نباش و مستقیم باهام حرف بزن با مشاورتم لاس نزن

لیام: نه افرین خوب تا اینجا فهمیدی

زین: ولی من اینجا نیستم که باهات بازی کنم خرس کوچولو من اینجام تا بهت کمک کنم

لیام از نیک نیمی که زین بهش داده بود خوشش اومد

لیام: چی میخوای بدونی؟

زین: اینکه چرا اوردنت اینجا

لیام: اوردنم این جا چون فکر میکردن چارلی رو میتونن از بین ببرن

لیام با لحن ترسناکی گفت (منظورم این نیست که لحنش تاریک بود )

زین: خوب چارلی کجاست

لیام: رفت گفت دیگه نمیخواد دیگران ببیننش

زین: باشه  ببینم تو دارویی مصرف میکنی؟

لیام: فقط ارام بخش

زین:من نمیخوام الکی برات دارو بنویسم

my sick boyfriendWhere stories live. Discover now