part8

6 4 0
                                    

لویی: هی هی موش کور فرار نکن

مریدا: خودت میدونی شبی سموری به من نگو موش کور

زین: بچز من دستم پره یکی بیاد بند کفش منو ببنده

امروز قرار بود توی حیاط پشتی غذا بخورن زین سوسیس اورده بود و راجر پای باربیکیو  ایستاده بود تا  روشنش کنه و لویی و مریدا با تفنگای اب پاش روی همدیگه اب میپاشیدن

لویی موهاش رو خشک کرد و با دیدن هری اون طرف خیابون  که بهش نگاه  می کرد چشماشو بست   لویی نمیخواست نزدیک هری بشه چون  احساس میکرد شبیه یه قاتل زنجیره ای رفتار میکنه ولی از طرفی دلش میخواست باهاش هم صحبت بشه هری خیلی ریلکس حرف میزد و لویی وقتی به حرفاش گوش میداد ریلکس میشد

راجر خم شد و بند کفش زین رو بست  زین سوسیس هارو روی میز کنار باربیکیو گذاشت

مریدا به خط نگاه لویی نگاه کرد: ولی اون شبیه قورباغست

لویی به مریدا نگاه کرد : م..من..من میرم کمک کنم

به رفتن لویی نگاه کرد و شروع به ساختن سوال کرد  (چرا لویی اینقدر بهم ریخت؟،مگه اون چیکار کرده بود؟،شاید وقتی مریدا  رو دید که داره بهش نگاه میکنه دست پاچه شد؟ نکنه لویی روش کراش داره؟ اصن اون کی هست؟)

مریدا: میریم واسه عملیات ایکسلو(مخفف لویی و اقای ایکس )

بعداز ناهار لویی رفت تا خرید کنه پس مریدا یه تخته جلوی زین و راجر توی حیاط گذاشت و روش کلی شکلک کشید و یه چوب بلد هم دستش گرفت

صداشو صاف کرد : خوب اون یارو که توی ماشین نشسته کیه؟ ما این رو نمیدونیم

زین به ماشین نگاه کرد: اون هریه

مربدا: تو میدونی اون کیه؟

زین: یه بار توی محل کار تومو دیدنش‌

+پس شاید همکارن

-نه نیستن

+پس چرا ازش دوری میکرد؟

-نکنه روش کراش داره؟

+نکنه عاشقش شده؟

راجر: نکنه ازش حاملست

زبن و مریدا پوکر فیس به راجر نگاه کردن

راجر: همه ی جوانب رو باید در نظر بگیریم

زین به مریدا نگاه کرد: خوب چیکار کنیم؟

مریدا خواست حرف بزنه که زنگ در رو زدن

مریدا : من باز میکنم

راجر بلند شد: من میرم اب بیارم

زین: واس منم بیار

راجر: گو نخور تن لشتو جمع کن بیا خودت بردار

مریدا در رو باز کرد: سلام

my sick boyfriendWhere stories live. Discover now