part 10

9 1 0
                                    

راجر جلوی خونه نگهداشت

مریدا: هی اون همون وزقه نیست؟

راجر: کسکش مگه باباته میگی وزق؟

مریدا: هری؟ درست گفتم؟

راجر: اره خودشه ولی اینجا چیکار میکنه؟

لویی پیاده شد : هری اینجا چیکار میکنی

هر سرش رو بالا اورد و لویی میتونست رد اشک و چشمای قرمزشو ببینه اون گریه کرده بود  لویی روی زانوهاش نشیت: هری تو خوبی؟ چیزی شده؟

هری: نتونستم ازش مواظبت کنم

لویی: از کی؟

صدای اژیر پلیس فضا رو پر کرد و هری بلند شد و اشکاشو پاک کرد

شیش هفتا از مامورای اف بی ای از یه ون پیاده شدن

لیام تا به هری رسید یقشو گرفت: مگه بهت نگفتم مواظبش باش؟

هری دستشو روی دست لیام گذاشت: لیام بخدا تغصیر من نبود

راجر رفت توی خونه وقتی شیشه های شکسته و صندلی هارو دید اشک توی چشماش جم شد رو به یکی از پلیسا کرد: اینجا چخبره؟ زین کجاست؟

ادوارد: نمیدونم اقا

لیام وارد خونه شد و راجر بهش حمله کرد: مگه نگفتی همیشه مواظب برادرمی پس کوش؟ اون فاکی کجاست؟ جیکوب اگه برادرمو سالم به خونه بر نگردونی میکشمت

مریدا با دیدن خون روی دیوار جیغ زد و گریه کرد  راجر رفت سمت مریدا و اونو روی مبل نشوند

........

هری از وقتی که به سازمان اومدن سرش رو پایین انداخته و هیچ حرفی نمیزنه

لویی گیج شده و فقط روی صندلی انتظار نشسته

راجر مریدا رو بغل کرده و سعی میکنه جلوی اشکاشو بگیره

و لیام .....اون از همه سر گردون تره مثل یه پاپی گمشده از یه طرف به طرف دیگه میره توی اتاق جلسه همه منتظر یه نشونه هستن ولی هیچکس چیزی ندیده

اماندا: همه ی افراد محل رو باز جویی کردیم هیچکس هیچیز ندیده

کلویی: اقای پین ما از دوربین های امنیتی یه ویدئو پیدا کردیم

ویدئو رو نشون داد  زینه بیهوش رو سوار ماشبن کردن و از ته خیابون رفتن

کلویی: ما پلاک رو وارد سیستم کردیم و دیدیم توی یه بزرگراه پارک شده  و سوار یه ماشین دیگه شدن

لیام: لعنت بهشون ....

شریال از در اومد داخل با یه مشت پرونده و اونا رو انداخت روی میز: خوب اینا اعضای گروه جک هستن

لیام لیست رو خوند : شیش نفرشون مردن یعنی الان ده نفر جزو گروهن؟

شریل: نه قربان ۲۳ نفر

my sick boyfriendWhere stories live. Discover now