Chapter 14

198 43 9
                                    

بیشتر روزامو صرف تصمیم گیری برای اینکه باید با لویی برم یا اینکه تو همین ایالت بمونم کردم. من لویی رو دوسش دارم و حدس میزنم اونم متقابلا دوستم داشته باشه اما نمیدونم اگه علاقه به یه نفر باعث بشه باهاش به اون سمت دنیا برم. این چیزیه که باید خیلی درباره‌اش فکرکنم.

لویی: من دوست دارم و اینم درک میکنم اگه که بخوای توی آمریکا بمونی

هری: منم دوست دارم و فکر کنم که میخوام با تو بیام.

لویی: واقعاا؟!

هری: آره.. اگه این اوکیه؟

لویی: قطعا که اوکیه بیبی

هری: کجایی؟

لویی: ما یه پیتزا برای هر سه تامون گرفتیم تا با هم‌ تقسیمش کنیم

هری: اوه

هری: من اونقدر گرسنه نیستم

لویی: خب تو مجبوری یه گاز هم شده بخوری. حداقل به خاطر من؟

هری: خیلی خب فقط به خاطر تو

Planes |L.S| [Persian Translation] Where stories live. Discover now