Chapter 16

203 43 0
                                    

"بیب، بیا اینجا." لویی دستاشو برای هری باز کرد.
زین توی اتاق مهمون خوابیده بود.

هری توی بغل لویی رفت و لویی رون هری رو آروم نوازش کرد. اون قصد نداشت هری رو تحریک کنه اما همزمان قصد هم نداشت دست از کارش بکشه. لویی کارشو تا بالای رون هری ادامه داد. "تو پوست نرمی داری بیبی بوی." لویی به شکل دارکی توی گوشش زمزمه کرد. هری ساکت موند، فقط با بینیش اروم نفس میکشید. "اروم باش بیبی بوی، من بهت آسیب نمیزنم."

لویی بی سر و صدا گوش هری رو مکید و تا پایین فکش رو بوسید. "هیس، بیب، نفس بکش." لویی احساس کرد هری داره مضطرب میشه. لبای لویی با فاصله کمی برای چند ثانیه مقابل لبای هری قرار گرفت قبل از اینکه لباشو به مال هری بکوبه.

________

:)

Planes |L.S| [Persian Translation] Where stories live. Discover now