after story

3K 324 135
                                    

-خب برنامتون برای امروز چیه؟

این اولین حرفی بود که بعد از تعطیل شدن از مدرسه بین بچه ها ردو بدل شد

-من که مثل همیشه بیکارم

جیمین بعد گذاشتن دو دوش کیف روی شونش این حرفو زد و مستقیم به هوبی که همیشه مسئول برنامه ریزی برای بیرون رفتن هامون بود نگاه کرد

-منم برنامه ای ندارم کسی ایده ای نداره؟

-ما امروز برنامه داریم

با پیچیدن اون صدای اروم نگاه همه از جمله من به سمت جونگکوکی کشیده شد که دقیقا کنارم ایستاده بود و دستم روی شونش بود

-چه برنامه ای ناقلا؟

جیمین با بالا دادن ابروهاش و لحن شیطونی این حرفو زد و جونگکوک بجای دادن جوابی به اون یکی اروم با ارنجش زد تو پهلوم تا خم بشم و دم گوشم چیزی رو بگه

-مگه قرار نبود امروز بیام خونه شما؟

متعجب نگاهش کردم و با یادآوری قراری که باهاش گذاشته بودم توی ذهنم یکی محکم زدم توی پیشونیم

-درسته عزیزم منو جونگکوک امروز دوتایی باهم برنامه داریم

تیکه دوم حرفم رو درحالی که نگاهمو به سمت بچه ها برگردونده بودم گفتم و در جواب حرفم بچه ها با صدای "او" مانندی واکنش نشون دادن

-شیطونا میخواین دوتایی چیکار کنین؟

با قدمی که جین به سمت منو و جونگکوک برداشت کوک هم یه قدم به سمت عقب برداشت و خودشو بیشتر بهم چسبوند

-جین هیونگ این چه رفتاریه بچه رو ترسوندی

با اتمام حرفم یه ضربه محکم روی شکمم فرود اومد و باعث خنده هممون شد و نگاه هممون روی کوک ثابت شد
بعد از پیشنهاد من به جونگکوک اون بعد از دو روز و دقیقا شب پنجشنبه، درحالی که تمام کار های قبل خوابم رو انجام داده بودم و آماده رفتن به رخت خوابم بودم خیلی ناگهانی ساعت ۲ شب بهم زنگ زد و درحالی که از صداش خجالت و استرس میبارید بهم جواب مثبت داد
از زمانی که روز سه شنبه بالاخره برام گذشته بود و تو روز چهارشنبه بیدار شده بودم متوجه شده بودم که مانع خودکشیش شدم و حتی اگه بهم جواب مثبت هم نمیداد همین که باعث منصرف شدنش شده بودم برام کافی بود اما با دادن اون جواب،منو به خوشبخت ترین آدم روی زمین تبدیل کرد
بعد از جواب مثبتش من بدون هیچ ترسی درحالی دست در دست اون بودم پیش بچه ها رفته بودم و به همشون اعلام کرده بودم که من و اون باهمیم
اول همشون تعجب کرده بودن اما بعدش با آغوش باز اونو قبول کردن و حالا اونو حتی بیشتر از من دوست داشتن!

-بسه دیگه بچه ها انقدر سر به سرش نذارین

یونگی درحالی که به جونگکوک نزدیک میشد و با بیرون کشیدن اون از بغل من خودش دستشو دور گردنش انداخته بود اون حرفو زد و بعدش اروم ولی جوری که همه بشنون زیر گوشش زمزمه کرد

ONLY TODAY[TAEKOOK,VKOOK]Where stories live. Discover now