ONLY TODAY[TAEKOOK,VKOOK]

part 10

-هعی

برای باز هزارم در طول روز نفسم رو صدا دار فوت کردم و کمی توی جام جابجا شدم،درسته، دوباره توی حیاط و روی نیمکتی که کنار درخت بود نشستهه بودم و از کلاس تاریخ فرار کرده بودم،همیشه درسم توی تاریخ بد بود اما انقدر به این بخش توی این یکماه گوش داده بودم که کاملا حفظ شده بودم
با نشستن کسی کنارم سرم رو سمت اون شخص چرخوندم و با جانگکوک روبرو شدم

-چرا اینجا تنهایی؟نکنه دوستات تورو از اکیپشون انداختن بیرون؟

سرم رو به دو طرف تکون دادم

-پس چی شده

-تاحالا شده احساس کنی هر روز داری یک روز تکراری رو زندگی میکنی و خسته بشی؟

با تکخندی سرش رو تکون داد

-هر روز برای من تکراریه

نگاهم رو چرخوندم و روی اون اکیپ دخترهایی که روبرومون بودن ثابت موندم،ناگهان با عبور ایده ای از ذهنم اروم به شونش زدم

-به اونجا نگاه کن

سرش رو سمت جایی که اشاره کرده بودم چرخوند

-خب؟

-اون دخترایی که دور هم جمع شدن رو میبینی؟به اونی که ژاکت قرمز پوشیده نگاه کن الان یه توپ میخوره توی سرش

چند ثانیه بیشتر طول نکشید که دقیقا همون اتفاق افتاد
با چشمای گرد شده سمتم چرخید و با لحن متعجبی گفت

-تو از کجا-

اما حرفش رو قطع کردم و به معنی سکوت انگشتم رو جلوی لبهام گذاشتم

-الان صدای آژیر یه ماشن بلند میشه و یکی از کارکنای مدرسه میاد بیرون تا خاموشش کنه

و درست همینطور که من میگفتم اتفاق افتاد،صدای اژیر بلند شد اما توسط زنی که با عجله از در ورودی خارج شده بود قطع شد
ابروهاش رو بالا انداخت و با ناباوری نگاهی بهم انداخت

-خب فکر کنم اینبار دیگه حرفم رو باور کنی
***
-پس داری میگی الان یکماهه که روز سه شنبه هی داره برات تکرار میشه؟

سرم به نشونه تایید حرفش تکون دادم

-باورش سخته اما-

-من سه تا اتفاق رو قبل از پیش اومدنشون بهت گفتم اگه هنوزم باور نکردی میتونم بیشتر بگم،بستنی وانیلی و موزی رو دوست داری،وقتی سردت میشه نوک بینی و لبهات قرمز میشن،عادت داری قبل از خوردن همبرگر اون رو با دستات فشار بدی تا حجمش کم بشه اونجوری گاز زدنش برات اسون تر میشه و خیلی دلت میخواد فیلمی که امشب برای اولین بار اکران میشه رو تماشا کنی...بیشتر بگم؟

سرش رو به دو طرف تکون داد

-گفتم که باورم شده

سرم رو تکون دادم و چنگالی از کیک شکلاتی که سفارش داده بودم توی دهنم گذاشتم