Part2

629 91 53
                                    

وقتی به خونه باشکوه کیم رسیدن سونهی با استرس واضحه ای سرشو به سمت پسرش گردوند

دهنشو تا ته باز کرد و بعد با همون وضع لب زد

-دندونام تمیزن؟

جونگکوک نگاهی به صورت هیولایی ننش انداخت و صورتشو جمع کرد یه قدم به عقب برداشت و با حالتی که چندش شدنشو کاملا نشون میداد سرشو تکون داد

سونهی لبخند دلبرانه ای که اصلااااا شبیه مامانش نبود زد و با قدم های با وقار به سمت در چوبی خونه راه افتاد

تهیونگ دستشو زیر چونش گذاشت و با یکم فشار بستش

+بریم؟

×تهیونگ

دو قدمی که رفته بود و برگشت و سوالی بهش خیره شد

نگاه خشک شدشو از در گرفت و به دوستش داد

×این.. مامان من بود؟

چشماشو توی حدقه چرخوند قسمتی از استین پسری که هنوز توی شک بود رو گرفت و به سمت خونشون کشیدش

وقتی از در داخل شدن خانوم کیم سریع پایین کشیدش تا بتونه بغلش کنه

÷اه جونگکوکا تو باید یکم بیشتر به اینجا بیای

لبخندی زد و دستاشو دور زن قد کوتاه حلقه کرد

خانوم کیم اروم عقب رفت و کنار سونهی وایستاد هر دو محو دوتا پسری که کنار هم وایستاده بودن شده و اصلا حضور اقای کیمو نفهمیدن

اقای کیم با دیدن نگاه خیره و معذب کننده اون دوتا چشم غره ای بهشون رفت و با لبخند گنده ای به سمت دوتا پسر قدم برداشت

هر دو رو توی بغلش کشید و با محبت با اون دست های بزرگ پر محبت ترش دوتا محکم پشتشون کوبید بالاخره محبتو با کتکم مشون میدن دیگه

با حس ضربه اقای کیم حس کرد کمرش نصف شده و ستون فقراتش الانه که از جلو بزنه بیرون

هیچوقت این عادت مسخرشو نفهیمده بود و حتی الانم که ستون فقراتش از وسط دوتا شده بود هم نمیفهمید

پدر تهیونگ بالاخره با چلوندن دوتا پسر ازشون جدا شد و با لبخند پیش همسرش برگشت

÷خوش اومدین جونگکوک و خانوم جئون بیاین بریم سر میز بچها

و خودش زودتر به سمت سالن راه افتاد

سونهی و مادر تهیونگم بعد از اینکه یه بار دیگه قربون صدقه کاپلی که خودشون توی ذهنشون ساخته بودن رفتن با عجله به سمت سالن قدم تند کردن

با محو شدن اونا از دیدشون دستشو روی کمر دردمندش گذاشت و رو به جلو خم شد

-اخخخخ چی به این بابات میدی اینقدر زور داره لعنتی

تهیونگ که دیگه از بس از این ضربه ها نوش جان کرده و حالا پوست کلفت شده بود نیشخندی زد و خودشم یکی محکم عین باباش رو کمرش کوبوند

kiss your best friend |taekook✓Donde viven las historias. Descúbrelo ahora