Time to learning.pt1

63 22 17
                                    

تهیونگ بعد از اتمام کارش توی دفتر بزرگ دقیقا روبه روی پدرش نشسته بود.

پدرش خیلی عمیق غرق گزارش های روبه روش شده بود.

خب تهیونگ با پدرش رابطه خیلی جالبی داشت.
اون مرد بارها از تهیونگ بخاطر رفتار اشتباه مادرش عذر خواهی کرده بود و چندبار میخواست به تهیونگ کره ای یاد بده که با وجود مادر تهیونگ این کار یه محدوده ممنوعه بود.

تهیونگ گفت:"بابا"

پدرش همونجور که توی برگه های جلوی دستش درحال غرق شدن بود گفت:"هوم"

تهیونگ گفت:"بابا میخوام به یه کره ایه مهاجر انگلیسی یاد بدم ولی کسی که قابل اعتماد باشه پیدا نمیکنم."

عین هربار پدر تهیونگ بدون حرف اضافه یا اطلاعات گرفتن از مهاجر کره ای گفت:"آقای شیل اون کسی بود به من انگلیسی یاد داد بنظر خیلی قابل اعتماده."

تهیونگ بلند شد و پالتو بلندش رو روی دستش انداخت و بعد از خداحافظی از پدرش از شرکت خارج شد.

آقای شیل رو می شناخت و میدونست کجا باید دنبالش بگرده.

سوار ماشین شد و به سمت خونه مرد راه افتاد.

جلوی خونه نچندان بزرگی ایستاد و کوبه‌ی در رو به صدا در آورد.

صدای مردی بلند شد.
:"دارم میام "

تهیونگ کمی منتظر موند و بعد از چند دقیقه در توسط آقای شیل باز شد.

آقای شیل با دیدن تهیونگ خندید و گفت:"هی وی خوشحالم میبینمت پدر کره ایت چطوره؟"

تهیونگ خندید و گفت:"سلام آقای شیل حالتون چطوره؟پدرم خوبه."

آقای شیل خندید و چروک های کم دو طرف لبش پیدا شدن.

آقای شیل تهیونگ رو به داخل دعوت کرد ولی تهیونگ جواب داد:"خیلی ممنون از لطف تون ولی خب من واقعا سرم شلوغه فقط میخواستم بگم یه زبان آموز خصوصی به چه وسایلی نیاز داره؟"

آقای شل گفت:"بستگی به استادش داره."

تهیونگ گفت:"خب اگه استاد شما باشین؟"

آقای شیل خواست مخالفت کنه.که تهیونگ سریع گفت:"اون یه مهاجر کره ایه سنش کم نیست و من مطمئنم سریع یاد میگیره میدونین که نمیتونم به کسی جز شما اعتماد کنم."

آقای شیل با آه عمیقی جواب داد:"باشه. براش یه رمان جالب انگلیسی به همراه یه دفتر و قلم بگیرین البته اگه شما اونو توی کالج من نمیفرستین مجبور به فراهم کردن مکان آموزش هم هستین."

تهیونگ گفت:"ممنونم ازتون من تا فردا همه چیو فراهم میکنم و فردا عصر میام دنبالتون‌. نمیخوام کسی از این موضوع خبردار شه."

آقای شیل گفت:"اوه حتما من یه صندوقچه اسرارم آقای وی."

تهیونگ لبخند زد و گفت:"صد البته آقای شیل شما خودتونو ثابت کردین."

the Immigrants Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum