۱۲ اکتبر

3.3K 373 33
                                    

فصل اول
اگر داستان بلند دوست داری این فیک رو دنبال کن🖤
———————-

- مالفووووی!!
فریاد پروفسور اسنیپ باعث شد که دستاش شل بشه و یقه ی هری رو رها کنه
با خشم تو چشمای هری زل زده بود و دندون هاشو روی هم فشار میداد
یه قدم عقب رفت و گیج دور و برش نگاه کرد
بچه ها دورشون حلقه زده بودن
هری لباسش رو تکوند وصاف کرد
انتهای راهرو اسنیپ و لوسیوس ایستاده بودن
لوسیوس با قدم های محکم به سمتش اومد
با عصای کله ماریش بچه ها رو‌کنار زد و رو به روی دراکو ایستاد
نگاهشو به سمت هری چرخوند و با سردی گفت
- پاتر.. عامل همه ی دردسرهای هاگوارتز و جامعه ی جادوگری
دراکو پوزخندی زد
لوسیوس به سمتش برگشت و دراکو لباشو جمع کرد
بازوشو محکم گرفت و کشون کشون با خودش به دفتر برد
اسنیپ بچه هارو متفرق کرد و رو به هری گفت
- با من بیا
هری نفسش رو بیرون داد
- پروفسو..
- گفتم با من بیا اقای پاتر!
و نگاه نافذش روی هری ثابت موند

وقتی به دفتر اسنیپ رسیدن دراکو چشم غره ای به هری رفت و هری با بی میلی کنارش ایستاد
لوسیوس پشت میز اسنیپ نشست وگفت
- این دعواها دراکو.. داره از‌تو یه شخصیت حقیر میسازه چطو نمیتونی شان خانوادگی مالفوی ها رو حفظ کنی؟
دراکو سرشو‌پایین انداخت
اسنیپ رو به هر دوی اونا گفت
- بنظر من اگر مشغول انجام جریمه هاتون باشید انقدر وقت اضافی ندارید که اینجوری به جون هم بیوفتین
پس...
انجام ۴ساعت ساختن دوتا معجون ضد درد و یک معجون سلامتی برای جفتتون و ۲۰ امتیاز از گریفیندور کم میشه
حالا برید
دراکو میخاست اعتراض کنه چون اسنیپ دیگه استاد درس معجون ها نبود اما لوسیوس مانع شد و با نفرت گفت
- فکر نمیکردم وجود گند زاده ها توی مدرسه انقدر روی رفتارت تاثیر بزاره دراکو اونا مدام در حال مشاجره هستن و‌چیزی از ادب و رفتاربلد نیستن داری نا امیدم‌ میکنی
هری کمی جا به جا شد
دراکو با حرص دفتر رو ترک کرد و درو‌ کوبید
- دنبال چیزی هستی پاتر؟
اسنیپ کنجکاو بهش نگاه میکرد
- نه ...نه پروفسور
و سریع بیرون رفت

دراکو روی یکی از نیمکت های کلاس معجون ها نشسته بود و هری وقتی وارد شد متوجه نشد
کمی جلوتر رفت و نگاهی بهش انداخت . پاتیلش رو روی میز کوبید
جوری که دراکو برگشت و کج کج نگاهش کرد
- همه ی رفتارت مثل دیوونه هاس! پاتح!!
- شروع نکن مالفوی.. همین الانش کلی از زندگی عقب افتادم و باید بشینم اینجا با تو معجون ضد درد درست کنم!
- اوو اووه!! زندگیت چی بوده دقیقا!؟ جز اینکه تو کارایی که بهت مربوط نیست فوضولی کنی
هری سکوت کرد و میدونست اگر ادامه بده از پس زبون دراکو بر نمیاد
واسه همین مشغول پیدا کردن دستورات معجون ها شد و تو سکوت کارشو کرد
دراکو کمی این پا اون پا کرد
- میشه از کتاب تو استفاده کنم؟ همراهم نیست
هری سرش پایین بود و مشغول. با بی میلی گفت
- میتونی..
دراکو پاتیلش رو‌کنار هری گذاشت و داخلش رو نگاه کرد و خسته گفت
- ریشه ی گل همیشه بهار ..
و شروع کرد به بریدن ریشه ها.
هری ناخداگاه چشماش به پشت گردن دراکو افتاد و همینطور چشماش روی شونه ها لغزید
دراکو سنگینی نگاهش رو احساس کرد و با اخم گفت
- به چی نگاه میکنی پاتح !؟ ۴ساعت میخای بشینی و‌زیبایی های من رو بررسی کنی؟
پوزخندی زد
هری چشماشو چرخوند و فکر کرد
۴ساعت کنار دراکو مالفوی!
هوا تاریک میشد
دراکو ذهنش مشغول بود و معجونش میجوشید
پدرش برای چی تو مدرسه بود؟
با اکراه سرشو‌چرخوند و به هری که داشت وسیله هاشو‌جمع میکرد خیره شد
- تموم شد؟
هری بدون اینکه نگاش کنه گفت
- بله!
و کیفشو روی دوش انداخت و رفت
- پاتح
هری برگشت
دراکو کتابشو بست
- بیا.. لازمش ندارم بقیشو خودم انجام میدم
هری نگاهی به سر تا پای دراکو انداخت و باورش نمیشد چقدر ارومه.. همین دو ساعت پیش یقشو گرفته بود میخاست سر به تنش نباشه!
دراکو جلوتر اومد و کتابو تو دست هری گذاشت
هری هم بدون هیچ حرفی بیرون اومد

- هرماینی! چندبار میپرسی! اون اول با من درگیر شد و طبق معمول پیله کرد و اسنیپ و لوسیوس هم بد موقع رسیدن
این شد که من تا الان اونجا داشتم جریمه انجام میدادم!
هرماینی با نگرانی نگاهی به هری انداخت
رون ظرف ژله رو جلو کشید و گفت
- لوسیوس؟ اینجا چیکار میکرد
- نمیدونم.. حتما با اسنیپ کار داشت
هری برگشت نگاهی به میز اسلیترین انداخت
دراکو نبود
ولی دوستاش اونجا نشسته بودن و خوش و بش میکردن
هری بلند شد
- من میرم کتابخونه دنبال چندتا کتابم بعدا میبینمتون
با عجله سرسرا رو‌ترک کرد
و رون و هرماینی با تعجب به هم نگاه کردن
————

خب..😁
این اولین پارت
چطور بود؟
به شدت انتقاد‌پذیرم🤲🏻

♠️King of spades♠️Where stories live. Discover now