●Part 6

706 84 4
                                    

صبح با حس خیسی و سوزش لای باسنش بلند شد
بدنشو تکون داد و دید جونگکوک کنارش نیس ، حتما رفته صبحونه درست کنه .

پتو رو از روی خودش کنار زد . همین که خواست بلند شه دید باسنش میسوزه و روی ملافه ی تخت هم لکه های خون عه ...

تهیونگ خیلی از خون میترسه به خاطر همین وقتی دید که از باسنش خون اومده ترسید . بغضش گرفت و داد زد

ته : کووووووک ..هق ... کووووکی بیاااا ‌.‌.. هق

کوک از داد زدن تهیونگ ترسید و خودشو به سرعت به تهیونگ رسوند

وقتی دید تهیونگ نیم خیز شده و از باسنش خون اومده و داره گریه میکنه خیلی ناراحت شد و البته شرمنده .

دیشب خیلی بهش سخت گرفته بود . شاید باید یکم مراعاتشو میکرد .

کوک نگران جلو اومد تا تهیونگ رو دلداری بده و از دلش در بیاره
کوک صورتشو با دستاش قاب کرد و رد اشکای تهیونگ رو
بوسید
: عزیییزم ‌‌‌... تهیونگی ‌... گریه نکن ، چیزی نیس فقط یکم اطراف ورودیت باز شده و خون اومده که الان با هم میریم حموم تا تمیزت کنم بعدشم برات پماد میزنم تا خوب بشی . باشه ؟

کوک ، تهیونگ رو براید استایل بلند کرد و رفت سمت حموم ‌.

توی حموم کوک همش تهیونگ رو دلداری میداد و میگفت چیزی نیس ، محض رضای خدا ، اون فقط چندتا قطره خون بود .

با هر سختی بود تهیونگ رو به حالت دمر روی تخت خوابوند و رفت آشپزخونه تا از جعبه کمک های اولیه پماد مورد نظرشو بیاره .

وارد اتاق شد و کنار تهیونگ روی تخت نشست حوله ی تنپوش تهیونگ رو بالا داد و در پماد رو باز کرد و گفت

: تهیونگ یه خورده بیا عقب تر ... الان برات پماد میزنم ، یه خورده ممکنه بسوزه ولی تحمل کن عزیزم

تهیونگ باشه ای گفت و کوک مقداری از پماد رو روی انگشتش زد و روی ورودی تهیونگ زد

تهیونگ از سوزش ورودیش هیسی از درد کشید .
رسما پاره شده بود !

اون فقط میخواست به چیزی فکر نکنه ولی ...
کوک کمی از انگشت آغشته ی پماد رو وارد سوراخ ته کرد و
گفت : ببخشید ولی باید داخلشم بزنم ، دیواره هات هم زخم شدن .

بعد از اینکه پماد زدن کوک تموم شد ، برای چندمین بار توی اون روز از تهیونگ معذرت خواهی کرد و لبهاشو بوسیدش تا از دلش در بیاره

تهیونگ هم گفت : جونگکوکی ... اصلا اشکالی نداره ، اینقدر عذرخواهی نکن ، من خودم خواستم ، پس تو مقصر نیستی !

ولی تهیونگ نمیتونست خوب راه بره و باسنش میسوخت ‌.

پس به شرکت زنگ زد تا به آقای لی بگه که نمیاد و براش مرخصی رد کنه .
.
.
.
.

𝐈'𝐦 𝐬𝐨𝐫𝐫𝐲 ~《𝙺𝚘𝚘𝚔𝚟》🦋🌈 { Completed }Onde histórias criam vida. Descubra agora