کوک حسای مختلفی داشت
دودل بود که بپرسه یا نه ، عصبی ؛ نگران ...فقط میخواست بدونه تهیونگ چشه ، چرا دیگه مثل سابق نمیخنده .
دروغ نگیم ، کوک دلش خیلی برای خنده های تهیونگ تنگ شده بود .
پس بعد از چند دقیقه ، کوک نفس عمیقی کشید و گفتکوک : تهیونگ
ته سرشو از شونه ی کوک برداشت و به چشمای کوک نکاه کردته : جانم ؟
کوک با جدیت بهش نگاه کرد
تهیونگ کمی ترسید و آب دهنشو قورت داد .کوک : چی شده ؟
ته تعجب کرد و گفت : چی ، چی شده ؟
کوک : بهم بگو ! چی شده ؟ چه اتفاقی افتاده ؟
ته شوکه شد و گفت : چی رو بگم ؟ در مورد چی حرف میزنی ؟
کوک چشماشو از حرص بست . دیگه عصبی شده بود از تفره رفتنای تهیونگ پس داد زد و
گفت :
بهم بگو چه اتفاق فاکی افتاده که اینجوری شدی ؟!
شبا کابوس میبینی و تا صبح گریه میکنی !
غذا نمیخوری و به یه جا ذول میزنی !
ناراحتی ، عصبی ، حتی با جیمین هیونگت حرف نمیزنی !
معده ات بخاطر فشار عصبی به این روز افتاده !
فکر میکنی چه حسی داره وقتی میبینی همسرت ، کسی که بینهایت دوسش داری ، جلوت خون بالا بیاره و از حال برررره !!!!
تهیونگ ! ... اینقدر تظاهر نکن که حالت خوبه ؛
من همسرتم ، من حق دارم بدونم چه اتفاقی واست افتاده که اینجوری شدی !تهیونگ چشماش پر شده بود و بی صدا اشک میریخت .
حق با جونگکوک بود ، باید بهش میگفت ، اون همسرش بود کسی که باهاش پیمان بسته که تا آخر عمرش ؛ در سلامتی و بیماری ، در شادی و غم کنارش باشه '
تهیونگ صورت خیس از اشکشو پاک کرد و با لحن ملتسی به کوک گفت :
جونگکوک ، میدونم ، باید بهت میگفتم . ببخشید من نباید اینقد اذیتت میکردم . فکر میکردم میتونم باهاش کنار بیام و فراموشش کنم .
کوک کمی آروم شده بود . به چشمای تهیونگ نگاه کردکوک : تهیونگ ، فقط بهم بگو چی شده !
هر اتفاقی افتاده باشه ، من طرف تو ام . بهم بگو ... فقط بگووو ، خواهش میکنم ....تهیونگ دوباره بغض کرد ولی سعی کرد گریه نکنه
تهیونگ با حالت ملتمسی گفتته : باشه جونگکوک ، بهت میگم ... ولی ... و...ولی
کوک سعی کرد تهیونگ رو آروم کنه تا حالش بد نشهکوک : تهیونگی ، عزیزم ... آروم باش ، فقط آروم باش و راحت تعریف کن .
تهیونگ نفس عمیقی کشید . ولی قبل از اینکه تعریف کنه گفت
ته : فقط ... فقط یه چیزی ... بعد از اینکه تعریف کردم ، خواهش میکنم منو قضاوت نکن .
کوک لبخندی زد تا تهیونگ کمی آروم شه : نگران نباش ، هرچی بشه من طرف تو ام .
CZYTASZ
𝐈'𝐦 𝐬𝐨𝐫𝐫𝐲 ~《𝙺𝚘𝚘𝚔𝚟》🦋🌈 { Completed }
Losowe▪︎داستان زندگی روزمره تهیونگ و جونگکوکه که قراره با هم با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنن و البته چی میشه اگه تهیونگ یه رازی توی گذشته اش داشته باشه که از گفتن اون به جونگکوک میترسه ، تا قضاوت نشه 🤷♀️ .... ▪︎ . . . . ▪︎ ژانر : گی🌈، روزمره🌬 ، ع...