( تهیونگ )
با نوری که از پنجره میتابید ، چشمامو باز کردم
از گوشیم که روی میز بود ساعتو نگاه کردم ک دیدم ساعت هشت صبحه ، بعد از اینکه یه کم ویندوزم بالا اومد بلند شدم رفتم دستشویی ، مسواک زدم و بعدش رفتم حموماز حموم اومدم بیرون و رفتم یکم صبحونه بخورم تا سروصدای شکممو ساکت کنم .
هرچند ک زیاد دوست ندارم صبحونه بخورم ولی جونگکوک همیشه مجبورم میکنه که صبحونمو کامل بخورم . همیشه غرغر میکنم ولی اون با بوس کردن و لوس کردن من و صد البته تهدید هایی که میکنه مثل * اگه نخوری دیگه موقع خواب بغلت نمیکنم ^ یا دیگه بوست نمیکنم * مجبورم میکنه صبحونمو بخورم
منو جونگکوک دو سالی هست ک با هم تو رابطه ایم و از این نظر هم خیلی خوشحالیم و عاشق همدیگه ایم .
چند ماهی هست که با رضایت خانوادمون با همدیگه زندگی میکنیم .خانواده ی من همیشه تو همه چی سخت گیر ان ولی خانواده جونگکوک با این قضیه کنار اومدن که پسرشون گی عه ، وقتی بهشون گفتم که دوست پسر دارم ، اولش خیلی جا خوردن و ناراحت شدن ، حتی تا چند هفته حتی به حرفام گوش نمیدادن که بهشون توضیح بدم ک عشق عشقه ، مهم نیس همجنست باشه یا نباشه .
ولی یه چند باری با جونگکوک رفتیم پیششون ، کوک بهشون گفت که اون منو خیلی دوست داره و به خاطرم هر کاری میکنه و بعد از یکی دو ساعت صحبت کردن ، متقاعد شون کردیم و اونا هم قبول کردن .
به مرور اونا با جونگکوک خوب شدن و کنار اومدن .
و البته تا چند روز دیگه هم عروسی مونه ، و خیلی واسش استرس دارم .( از دید سوم شخص )
وقتی تهیونگ رسید به آشپز خونه دید جونگکوک پشت بهش جلوی اجاقه و داره پنکیک های مورد علاقه شو درست میکنه ،
از پشت بغلش کرد و لپشو گذاشت رو شونه جونگکوک
چشماشو بست و از لذت بغل دوست پسرش هومی کرد.جونگکوک که دید بالاخره تهیونگ بیدار شده ، زیر اجاقو خاموش کرد و
برگشت سمتشو لبشو محکم بوسید و بغلش کرد .
کوک : صبح بخیر عزیزم ، خوب خوابیدی ؟
ته : اوهوم
موهاشو از جلو چشماش کنار زد و پیشونیشو بوسید
کوک : عشقم بیا صبحونه بخوریم ، منم باید برم شرکت دیرم میشه
ته : نههه !!! میخوام تو بغلت بمونم ، بازم خوابم میاد
جونگکوک به این حرکت شیرین عشقش خندید و تو دلش قربون صدقش رفت.جونگکوک دوباره لبشو گذاشت رو لبشو آروم میبوسیدش و تهیونگ هم بعد از چند ثانیه همراهیش کرد .
بالاخره بعد از چند دقیقه به خاطر کمبود اکسیژن ، جونگکوک از اون دوتا تیکه گوشت خوشمزه ی دوست پسرش گذشت و تو چشمای قهوه ای تهیونگ خیره شد .
KAMU SEDANG MEMBACA
𝐈'𝐦 𝐬𝐨𝐫𝐫𝐲 ~《𝙺𝚘𝚘𝚔𝚟》🦋🌈 { Completed }
Acak▪︎داستان زندگی روزمره تهیونگ و جونگکوکه که قراره با هم با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنن و البته چی میشه اگه تهیونگ یه رازی توی گذشته اش داشته باشه که از گفتن اون به جونگکوک میترسه ، تا قضاوت نشه 🤷♀️ .... ▪︎ . . . . ▪︎ ژانر : گی🌈، روزمره🌬 ، ع...