کوک : تهیونگ هیونگ من و بوسید
جین ، نامجون : چییی ؟
تهیونگ سریع از پله ها پایین اومد و با شنیدن حرف کوک سریع خواست مخالفت کنه ، که با چیزی که یادش اومد تو دلش لبخند شیطانی ای زد و خطاب به جین و نامجون که یا تعجب بهش خیره شده بودن گفت : چرا این شکلی نگام می کنید ؟
نمی تونم دوست پسرم رو ببوسم ؟جونگکوک برگشت سمت نامجون و جین و با صدای کمی بلند گفت : هیونگگ
تهیونگ هیونگ به من گفت دوست پسرشجین و نامجون دوباره با بهت گفتن : چیی ؟
تهیونگ شونه ای بالا انداخت و گفت : فکر کنم شنیدید چی گفتم
جین سریع کوک رو تو بغلش کشید و سرش رو چسبوند به سینش و خطاب به رئیسش گفت : چطور می تونی این حرف هارو به جونگکوک بزنی ؟ کوکی پاک تر از این حرفاست لطفا این شوخی هارو نکن
و اینجا بود که تهیونگ با دیدن زبون دراز جونگکوک که خطاب به خودش بود ، به شیطان بودن جونگکوک در غالب فرشته ایمان آورد
ته : اون شونزده سالشه به هر حال با این چیزا باید کنار اومده باشه
جین سرش رو به نشونه منفی تکون داد و گفت : لطفا در این باره دیگه حرف نزنید
بریم ناهاربقیه هم سری تکون دادن و سمت میز ناهار خوری رفتن
کوک خمیازه ای کشید و در ماشین تهیونگ که دنبالش اومده بود تا ببرتش مدرسه رو باز کرد
ته : صبح بخیر کوک
کوک : سلام کیم
کوک بعد از پنج دقیقه سکوت اخمی کرد و برگشت سمت تهیونگ و گفت : بهتره دیگه از اون حرف های مسخره جلوی هیونگ ها نزنی کیم
ته یکی از ابرو هاش رو داد بالا و گفت : کدوم حرف ؟
کوک دست به سینه برگشت سمت تهیونگ و گفت : نیمیتینم دیست پیسیرم ری بیبوسم ؟
ته : یاا کوک ، فکر نمی کنی این یک جور درخواست بود که دوست پسرت بشم؟
کوک با تعجب برگشت و خطاب به ته گفت : چرا فکر کردی من به پسر ها هم گراش دارم ؟ حتی اگر هم داشته باشم تو تایپم نیستی
ته اخم محوی کرد و گفت : میشه بدونم تایپ جنابعالی چیه ؟
کوک : جذاب باشه ، پولدار باشه ، مهربون باشه
ته خواست بگه که همه ی اینا ، ویژگی های خودشه که با حرف بعدی کوک پوکر به رو به روش خیره شد
کوک : و البته پیر نباشه
ته بعد چند ثانیه سکوت گفت : من فقط ده سال ازت بزرگ ترم کوک