تهیونگ با دیدن پسر کوچیک تر که با لب های اویزون بهش خیره شده بود " فاک "ی زیر لب گفت.
پسر کوچیک تر رو به دیوار چسبوند و سمت لب هاش خم شد که درد بدی رو بین پاهاش حس کرد.تهیونگ: اخ خدا لعنتت کنه تخمای عزیزم
کوک: حقت بود مرتیکه پررو
فک کردی یه شیرموز برام بخری حله؟
من از اون پسرا نیستماتهیونگ: باشه ولی خودت ضرر کردی
کوک اول پلک گیجی زد ولی با فهمیدن منظور پسر بزرگتر مشتی به بازوش زد
کوک: ساکت شو منحرف
پسر کوتاه قد بدون اینکه حرفی بزنه
سمت سالن سال اولی ها حرکت کرد و اهمیتی به تهیونگ بدبخت که با تخمای ترکیده لنگ لنگون پشت سرش راه میرفت نداد.جین: هی کوک بیا اینجا برات شیرموز گرفتم
با دیدن جین که ورودی سالن وایساده بود سمتش دوید تا هر چی زودتر به شیرموز عزیزش برسه اما انگار کارما تصمیم گرفته بود هیچ وقت نتونه شیرموز عزیزش رو ملاقات کنه چون بلافاصله پاش پیچ خورد و روی زمین افتاد و صدای گریه ش بلند شد.
با بلند شدن صدای گریه ش تهیونگ و جین و چند تا دانش اموز دیگه که توی حیاط بودن طرفش دویدن.
تهیونگ با هول و نگرانی کنار کوک نشست و سعی کرد اول پسر رو اروم کنه.
دجون: فک کنم پاش در رفته
جین: زود باش باید ببریمش اتاق پرستاری
قبل از اینکه جین بخواد به کوک دست بزنه تهیونگ کوک رو روی دست هاش بلند کرد و سمت اتاق پرستاری دوید.
.
.
.کوک همونطور که استین تهیونگو توی دستش فشار میداد سعی میکرد شیر موزش رو هم بخوره
پرستار : پاش از جا رفته باید جاش بندازیم
بعد به تهیونگ اشاره نامحسوسی کرد که حواس پسر رو پرت کنه.
تهیونگ با فهمیدن منظور پرستار کمی سمت کوک خم شد و پسر رو کمی سمت خودش کشید.
به محض این که نگاه کوک سمت تهیونگ برگشت پرستار با یه حرکت پای کوکو جا انداخت.کوک با درد یکدفعه ای که بهش وارد شد داد بلندی زد و دست تهیونگ رو گاز گرفت.
تهیونگ : اخ توله سگ دستمو نابود کردی
کوک که بخاطر درد گریش گرفته بود
پاکت شیرموز خالی رو سمت تهیونگ پرت کرد.پرستار : ببین میتونی پاتو تکون بدی؟
پسر سعی کرد کمی پاش رو جا به جا کنه ولی با دردی که توی مچ و کف پاش پیچید لبش رو گاز گرفت
کوک: نه درد میکنه
پرستار : تعجبی هم نداره پات خیلی ورم کرده
یکم صبر کن اتل ببندم تا سه چهار روز استراحت کنی حله