«با تمام احساساتم تقدیم بهتون»
فلیکس:
حسودیم شده بود،هان و لینو باهم رفته بودن سر قرار.. ای ان تو بغل هیونجین بود و داشتن با گوشیشون بازی میکردن. همه حالشون خوب بود و خوشحال بودن.. منم براشون خوشحال بودم، این که میدیدم اعضا خوشحالن باعث خوشحالی منم میشد.
حوصلم به شدت سر رفته بود، بدون هدف کانال هارو بالا پایین میکردم..هوا رو به تاریکی بود و هیچکاری برای انجام دادن نداشتم، فکرم رفت سمت رابطه داغونم با چان. چرا ما نمیتونستیم بهم برسیم؟؟ من خیلی احمقم که هنوزم میخواستم باهاش باشم. به خودم که نمیتونستم دروغ بگم، ولی نمیتونستم خودمو کوچیک کنم و بعد از همه اون حرفا بهش بگم برگرد پیشم، حتی شاید قبولم نکنه...
دلم هیجان و تفریح میخواست، دوست داشتم برم یجا و مست کنم. بی حوصله کنترل رو پرت کردم کنار و گوشیمو برداشتم.. رفتم تو اکانت توییترم که ناشناس بود و کسی نمیدونست اکانت منه. توییتمو نوشتم: من یکی از دوستامو دوست دارم..من نمیدونم احساس اون نسبت بهم چیه چون اون متفاوت رفتار میکنه..رابطمون تازگیا اصلا باهم خوب نیست، چیکار کنم؟؟؟
مدتی گذشت تا نظرات بقیه رو دریافت کنم...
— باهاش حرف بزن و احساسشو ازش بپرس
—تو میگی اون متفاوت رفتار میکنه این یعنی دوست داره
—شاید اون هیچ احساسی بهت نداره که متفاوت رفتار میکنه
—دست یه نفر دیگه رو بگیر و برو جلوش اگه دوست داشته باشه حسودیش میشه
—بهش اعتراف کن یا قبولت میکنه یا ردت میکنه
—نه اینکارو نکن تا وقتی از حسش مطمعن نشدی اعتراف نکن، رد شدن به احساست ضربه میزنه..از حسش مطمعن شم؟؟کاری کنم حسادت کنه؟؟؟ با جرقه ای که تو ذهنم روشن شد با شتاب پاشدم رفتم اشپزخونه پیش چان هیونگ که درحال قهوه درست کردن بود...
فلیکس: هی...
از اینکه مخاطب قرارش داده بودم ابروهاش بالا پریده بود...منتظر جلوی قوه ساز ایستاده بود.. نمیدونستم چطوری بهش بگم..
چان: کاری داری؟؟
فلیکس: خب... امشب میخوام برم بار...حوصلم سر رفته و کسی نیست باهام بیاد.. گفتم...گفتم شاید تو بخوای بیایی...
چان: اوکی مشکلی نیست
از قبول کردن یهوییش و بدون سوال خوشحال شدم.. لبخند دندون نمایی زدم...
فلیکس: مرسی هیونگ
با خوشحالی از اینکه نقشم گرفته بود از اشپزخونه زدم بیرون و چان هنگ رو تنها گذاشتم.. نشونت میدم کریستوفر چان.. ببینم چقدر میتونی تحمل کنی..
........
ساعت 11 شب بود و منو چان هیونگ وارد بار همیشگی که امنیت زیادی هم داشت شدیم...
(اینجور در نظر بگیرید که هیچکس اونجا اینارو نمیشناسه)
چان یه لباس مشکی مردونه پوشیده بود و هیکلش تو چشم بود.. باعث میشد نگاه دخترا کشیده بشه سمتش و ما چانی رو داشتیم که به هیچجاش نبود و این خیالمو راحت میکرد...
سالن نیمه تاریک بود و با رقص نور های ابی و قرمز روشن میشد..از بین جمعیتی که میرقصیدن گذشتیم و رو صندلی های پشت میز بار نشستیم.
کت سفیدمو که بخاطر سرما پوشیده بودم بیرون اوردم، یه لباس مشکی نازک که با ظرافت تمام رو تنم نشسته بود تنم بود و دو دکمه بالای لباسم باز بود و قفسه سینمو نشون میداد،
میدونستم چان میخواست تو خونه به ارایش کمی که از نظر اون زیاد بود گیر بده ولی چیزی نگفت و باعث شد هم خوشحال بشم هم ناراحت...
چان درخواست دوتا نوشیدنی داد و نگاهش برگشت سمتم، نمیدونم چرا یهو استرس گرفتم.
اب دهنمو قورت دادم و سعی کردم حالت چهرمو حفظ کنم. بیخیال بهش نگاه کردم..
YOU ARE READING
STRAY KISS
Random: stray kiss مقدمه استری کیدز گروهیه که از کمپانی جی وای پی دبیو کرده از یه جایی به بعد یه چیزایی بینشون تغییر میکنه.... احساسات جا به جا میشن.... چی میشه اگه جونگین به هیونجین اعتراف کنه؟ هان میتونه با لینو کنار بیاد؟؟ تکلیف چانلیکس چی میشه؟؟؟ داس...