توت فرنگی

95 33 40
                                    

نگاهم رو به لب هات دوختم؛ لبخند مستطیلیی که حالا روشون قرار نداشت من رو ازرده میکرد. خشکیده بودن.
کاش میتونستم خم شم و با بوسه ی عمیقی اون ها رو زنده تر نشون بدم.

چون بوسیدن من رو دوست داشتی.
لب هات به من گفتن.

همون نیمه شبی که سر و صداهای کمی از اشپزخونه، من رو از اتاقم بیرون کرد، این رو بهم نشون دادی.

دونه ی اخر توت فرنگیِ روی عسلی رو برداشتم و بعد از خوردنش به سمت صدا رفتم. تلو تلو خوردنت کنار کانتر نشون میداد هوشیار نیستی. بوی تند چیزی که نوشیده بودی خیلی راحت به مشامم می رسید.

فکر کنم اولین بار بود که تو رو بدون کت و شلواری مرتب میدیدم. پیرهن سفیدی به تن داشتی و شلوار تیره رنگی که به اون میومد. موهات اشفته دور سرت بودن، دستی روشون کشیدی و وقتی متوجه من شدی لبخند کج و‌ کوله ای تحویلم دادی.

دستم رو سمت کلید برق بردم تا به اشپزخونه روشنی بدم اما مچ دستم رو گرفتی. از حس یخ بودن انگشت هات، چشم هام رو وسیع تر باز کردم و بهت نگاه کردم. برق خاصی توی نگاهت بود. گریه کرده بودی؟

"چرا همیشه اینطوری بهم نگاه میکنی هوم؟"

سعی کردم مچ دستم رو ازاد کنم.
نه اینکه لمس کردنت رو دوست نداشته باشم، تپشِ بی دلیل قلبم وقتی انقدر نزدیک من بودی اذیتم میکرد. وگرنه من حتی وقتی کمی خم شدی و نفس داغت به پوست کنار گوش هام و شقیقه ام میخورد هم ذوق خاصی می کردم.

لب هات رو دقیقا طوری کنار گوش هام قرار دادی که با بیانِ هر کلمه، سطح نرم و سرد از الکل‌شون به پوست گوشم بخوره.

تو میدونستی داری چیکار میکنی، اما همزمان هیچی نمیدونستی. تک تک حرکاتت تمام سلول های بدنم رو به جنبش می انداخت، نمیدونم متوجهش شدی یا نه.

طوری تمام افکارم رو گم کرده بودم انگار به رویای دیرینه ای رسیده باشم؛ یا مثل این که رنگین ترین کمون زندگی رو به من بخشیده باشن.

"جونگکوکی دیگه بهم اینطوری نگاه نکن، وگرنه قول نمیدم کار دستت ندم"

تمام بدنم از هیجان و شوکه شدن یخ زده بود. اولین بارت بود اینطوری صدام میزدی. کمی فاصله گرفتی و دوباره به چشم هام خیره شدی.

"لعنتی! همین الان بهت چی گفتم؟"

نگاهم رو ازت دزدیدم و به کف اشپزخونه خیره شدم.
حالا به وضوح میشد فهمید ماهیچه ی تپنده ی قفسه ی سینه‌ام چقدر بلندتر میکوبید.
همه و همه بخاطر تو بود. فقط تو.

انگشت هات رو به ارومی روی چونه‌ام قرار دادی و سرم رو به سمت خودت متمایل کردی. به اجبار به سیاره های تاریکی که همراه ابروهات من رو بیشتر غرق میکردن، نگاه کردم.

"باهام حرف بزن پسر کوچولو"

باز گفتی کوچولو! آه انگار میدونستی اینطوری اذیت میشم و این رو دوست داشتی. اینکه هر تاثیری چه خوب و چه بد روی من داشته باشی، برات لذت بخش بود.
من هم کم راضی نبودم.

لب باز کردم تا علی رغم استرسی که توی اون لحظه داشتم، با زبون درازیی که فقط پیش تو شکوفا میشد بهت جواب بدم.

"من کوچو-"

بعد تنها چیزی که حس میکردم لب هات بودن؛ طعم الکل و سیگاری که میدادی. حرکات اروم لب هات، انگار که داشتی به من فرصت رد کردن و پذیرفتن بوسه‌ات رو میدادی.

کیم تهیونگ، چطور میتونستم به سینه ی تویی که هر روز یواشکی نگاهت می کردم دست رد بزنم؟

"توت فرنگی"

وقتی از لب هام کمی فاصله گرفتی، همراه با نفس هات زمزمه کردی و لبخند کمرنگی توی تاریکی به من زدی.

هنوز چشم هات بسته بودن که به سمت گردنم خم شدی. طوری بوسه های کوتاه جای جای اون میذاشتی که حس میکردم اثر هنریی دزدیده شده از موزه ی لوور پاریس بودم.
همونقدر گرانبها؛ تو همیشه حس ارزشمند بودن به من میدادی.

غرق لذت وصف نشدنیی بودم که هیچ وقت تجربه نکرده بودم. لب هات انگار من رو بلد بودن. میدونستی کجا رو ببوسی تا عمیق تر گوشه ی لبم رو به دندون بگیرم.

همینکه حس کردم جایی که در معرض دیده رو بین لب هات گرفتی دست هام رو روی سینه‌هات گذاشتم تا عقب هلت بدم.
الان وقتش نبود! نمیخواستم به دست پاپا بمیری، یا شاید بمیریم.

به سختی تو رو از خودم جدا کردم، نگاهت تشنه و کلافه به چشم های من بود. منتظر توجیه بودی.

"اگه مارکی به جا بذاری پاپا میفهمه"

یک آن رنگ نگاهت عوض شد. انگار که با شنیدن کلمه ی «پاپا» مستی از سرت پریده باشه، «لعنت» ای زیر لب زمزمه کردی و بعد از برداشتن کت لباست به سمت اتاقت قدم برداشتی.

بدون اینکه حتی نگاهی به پشت سرت بندازی تا ببینی چی جا گذاشتی.

من رو رها کردی؛ با تنی که بعد از لب هات روحش به پرواز دراومده بود. با ارکیده بوسه ای که گوشه ی لب هام گذاشتی. با تکرار سمفونی جملاتی که همراه هر بوسه زمزمه میکردی. با انگشت هایی که میلرزیدن و قلبی که روی هزار میزد.

کاش به پشت سرت نگاه میکردی تا میدیدی چی جا گذاشتی. ولی مهم نبود. چون اونجا تازه شروعش بود.

شروع من، تو؛
و 'ما' یی که چرخه ی روزگار باهاش بیرحم بود.

___________
Love, Y

Fanaa [VKook]Where stories live. Discover now