جونگکوک بالشتش رو روی سرش فشار داد و صدای ناله مانندی از خودش درآورد.
اون قبلا یه بار با تهیونگ خوابیده بود پس چرا با فکر کردن به اتفاقی که نزدیک یک ساعت پیش افتاده بود این شکلی خجالت میکشید؟" جونگکوک بیشتر از ده دقیقه بود که تو دستشویی مونده بود و تهیونگ کم کم داشت نگران میشد.
با فکر به اینکه ممکنه در روش قفل شده باشه به سمت دستشویی انتهایی کافه رفت و واردش شد.
به محض ورودش اولین چیزی که دید جونگکوکی بود که با چشمهای درشت شده و لبهای نیمه باز و صورتی که ازش آب چکه میکرد، به سمتش برگشت و برای چند ثانیه بهش زل زد.
نگاه تهیونگ قطره آبی که از گونهی جونگکوک به سمت لبش رفت و از لب بالاش چکه کرد و وارد دهنش شد رو دنبال کرد و آب دهن خودش رو با صدا قورت داد.
جونگکوک با دونستن اینکه دستشویی رفتنش رو زیاد طول داده به در یکی از دستشوییها اشاره کرد:- اون یکی دستشویی خراب بود تو این یکیم یه یارویی رفته بود مگه در می....
- جونگکوک.تهیونگ بدون اینکه اختیارش دست خودش باشه حرف جونگکوک رو قطع کرد و با قدم بلندی که به سمتش برداشت فاصلهی بینشون رو به کمترین مقدار ممکن رسوند.
جونگکوک با چشمهایی که حالا بیشتر از قبل درشت شده بود، به صورت تهیونگ که تو نزدیکیش قرار داشت زل زد و با گیجی تمام فقط پلک زد.- میتونم ببوسمت؟
- ها؟مغز جونگکوک توان تحلیل حرفهای تهیونگ رو نداشت و تنها چیزی که اون لحظه ازش ساطع میشد صدای بلند ضربان قلبش بود که به خاطر نزدیکی تهیونگ ممکن بود هر لحظه از سینهاش به بیرون بپره.
تهیونگ بدون توجه به اینکه تاییدی از طرف جونگکوک دریافت نکرده سرش رو به آرومی جلو برد و بدون لحظهای تامل لبهاش رو روی لبهای گرم و قلمی جونگکوک قرار داد.
وقتی واکنشی از سمت جونگکوک ندید، دستهاش رو دور کمرش حلقه کرد و اون رو به سینک پشت سرش تکیه داد و لبهاشرو به حرکت درآورد.
جونگکوک که با حس لبهای تهیونگ وارد خلسه شده بود، وقتی حرکت لبهاش رو دید، اون هم بدون اینکه دلیلی برای مخالفت پیدا کنه طی یک تصمیم فیالبداهه دستش رو دور گردنش حلقه کرد و همراهیش کرد.
تهیونگ لب پایین جونگکوک رو بین لب های خودش کشید و همونطور که با نوک زبونش سطح نرم لب جونگکوک رو نوازش میکرد بهش اجازه داد اون هم زبونش رو روی لب بالاییش بکشه و با دندونهاش بهش فشار وارد کنه.
تهیونگ همونطور که مشغول بازی دادن لبهای جونگکوک بود دستش رو روی کمرش میکشید و هر از گاهی با نوک انگشتهاش از زیر لباس پوست نرم بدنش رو نوازش میکرد و از حس لرزش جونگکوک زیر دستهاش لذت میبرد.
بعد از چند ثانیه که جفتشون نفس کمآوردن، تهیونگ بدون اینکه لبش رو از سطح صورت جونگکوک جدا کنه مسیرش رو از لبهاش به سمت گونش تغییر داد و تا خط فک جونگکوک رسوند.
مک محکم و کوتاهی به اون قسمت زد که باعث شد جونگکوک متقابلا چنگ آرومی به موهاش بزنه.
سر تهیونگ به آرومی پایین رفت و بین گودی گردن جونگکوک قرار گرفت. با نفس عمیقی عطر بدنش رو وارد ریههاش کرد و بعد زبونش رو روی گردن سفیدش کشید.
جونگکوک با حس زبون خیس و داغ تهیونگ لبش رو گاز گرفت و سرش رو عقب داد تا فضای بیشتری به تهیونگ بده.
تهیونگ از قسمتی که حدس میزد شاهرگ جونگکوک باشه رو گاز نسبتا محکمی گرفت که باعث شد جونگکوک ناخودآگاه صدای ناله مانند اما کوتاهی از خودش در بیاره.
تهیونگ با شنیدن صدای نالهی جونگکوک و حرکات اغواگرانهی بدنش بین دستهاش، حس میکرد کم کم داره تحریک میشه و کنترلش داشت از دستش خارج میشد.
دستش از روی کمرش به آرومی به سمت شلوار جونگکوک رفت و خواست از زیر باکسر به باسن جونگکوک چنگ بزنه که انگشتهاش به سینکی که راه رو براش سد کرده بودن برخورد کرد.
تهیونگ اخمیکرد و همزمان ک مک محکمی به همون قسمتی که گازش گرفته بود میزد، خواست جونگکوک رو جلو بکشه تا راه دستش باز بشه که یکدفعه در دستشویی با صدای بلندی باز شد و مرد نسبتا جوونی وارد شد.
جونگکوک با شنیدن صدا سرش رو با شدت صاف کرد و باعث شد چونهاش محکم به سر تهیونگ بخوره.
تهیونگ آخی گفت و سرش رو عقب کشید و خواست چیزی بگه که جونگکوک دستش رو روی سینهاش گذاشت و با شدت به سمت عقب هولش داد.
مرد برای چند ثانیه با چشم های گرد شده نگاهشون کرد و بعد بدون اینکه چیزی بگه عقب گرد کرد و در رو خیلی آروم پشت سرش بست.
جونگکوک حالت زاری به خودش گرفت و شلوارشو که نسبتا به سمت پایین متمایل شده بود رو بالا کشید و بدون اینکه به تهیونگ نگاه کنه یا حرفی بزنه به سمت در دستشویی رفت و ازش خارج شد.
تهیونگ فحشی به مردی که یکم پیش وارد دستشویی شده بود داد و بعد از تمیز کردن موهای بهم ریختهاش توی آینه، به دنبال جونگکوک که با قدمهای بلند از کافه خارج میشد راه افتاد.
جونگکوک همونطور که به سمت آسانسور میرفت دستش رو توی موهاش کشید و لبش رو با حس اضطرابی که نمیدونست از کجا پیداش شده، گاز گرفت.
اون تمام مدت توی کافه داشت به تهیونگ میگفت نیاز به زمان داره تا شرایط رو بسنجه و از حس تهیونگ مطمئن بشه اون وقت با یک حرکتش این شکلی وا داده بود؟ اون واقعا یک احمق محض بود.
وارد آسانسور شد و شمارهی طبقه رو فشار داد.
نفسش رو با صدا بیرون داد و نگاهش رو به بیرون آسانسور داد؛ با دیدن تهیونگ که داشت به آسانسور نزدیک میشد دوباره ضربان قلبش شدت گرفت و اتفاقهای چند لحظه پیش براش تداعی شدن.
ناخودآگاه دوباره دستش رو روی دکمهی آسانسور گذاشت و پشت سر هم به امید اینکه زودتر بسته شه فشارش داد.- بسته شو، خواهش میکنم بسته شو، بسته شو!
و درست همون لحظهای که در آسانسور تصمیم گرفت به حرفش گوش بده، تهیونگ با یک پرش خودش رو داخل آسانسور پرت کرد و کنار جونگکوک ایستاد.
جونگکوک تو دلش لعنتی به آسانسور فرستاد و بدون اینکه حرفی بزنه خودش رو به سمت دیگه کشید و سرش رو پایین انداخت.ناخودآگاه نگاهش به سمت شلوار تهیونگ کشیده شد و با دیدن پایین تنهی برآمدش جوشش خون رو به سمت گونههاش حس کرد و بیشتر تو خودش جمع شد و اصلا متوجه تهیونگ که با صدای بم شدهاش صداش میکرد، نشد... "
با یادآوری دوباره اون اتفاق حالت گریه درآورد و بالشت رو این بار به سمت دیگهای پرت کرد.
دست و پاهاش رو کامل باز کرد و بدون اینکه حرکت خاصی بکنه با قیافهی بی حسی به سقف سفید اتاقش زل زد.
چند دقیقه به همین منوال گذشت و قبل اینکه جونگکوک مثل همیشه به این نتیجه برسه که علت وجودش چی بوده، صدای پیامک گوشیش بلند شد.—————-
دیدم من که نمیخوام داستانو ادامه بدم حداقل یه نیمچه اسماته یهویی بهتون بدم
چپتر بعدی چپتره اخره پس چهارشنبه شب منتظرش باشید🤍
YOU ARE READING
-Friend Zone | Vkook-
Teen Fictionتهیونگ و جونگکوک بهترین دوستای هم حساب میشدن؛ فقط تا قبل از اینکه تهیونگ بفهمه جونگکوک دو ساله روش کراش داره و بدون اینکه بخواد باهاش بخوابه! 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌, 𝒀𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏 Writer & Editor: SAMAR Genre: Comedy, Slice of Life, Smut🔞 𝑻𝒆...