༒︎𝖈𝖍𝖆𝖕𝖙𝖊𝖗 ¹⁰༒︎

573 94 126
                                    

کشیده شدنش زیردوش آبِ تقریباً سرد یه شوک بود و کاملاً لخت بودن مرد یه شوک دیگه.
خب طبیعی بود که کسی داخل حموم کاملاً بدون لباس باشه ولی اینکه یه هایبرید داخل حموم و زیر دوش آب سرد کشیده بشه اصلاً طبیعی نبود.

_پس لباسای منو بو میکنی!

جونگین که زیر آب سرد حتی با لباس به خودش میلرزید آروم بینیشو بالا کشید و جمله ی مرد رو نادیده گرفت.

+س..سرده...

دستای خیس مرد ، لباس خیس هایبرید رو بالا کشید و از تنش دراورد.
بلافاصله بازوهاش دور بدنش حلقه شد تا گرمای تن خودش رو به بدن جونگین القا کنه.
حتی با وجود سرمای آب ، بدن سهون کاملاً گرم بود ، خیلی گرم ، اونقدری که حتی همون بازوها برای گرم شدن تنش کافی بود.

هرچند خود مرد هم میدونست اگر اینطور ادامه بده ، هایبرید حتماً سرما میخوره پس یه دست رو روی گودی کمر جونگین نگه داشت و با دست دیگه آب گرم رو باز کرد.
همزمان با گرم شدن آب لرزش تن هایبرید متوقف و توی بغل سهون شل شد.

سرش رو به سینه ی مرد تکیه کرد و به آرومی زمزمه کرد : آدمای مست حقیقتو میگن؟

دلش نمیخواست حتی لحظه ای از اون آغوش بیرون بیاد حتی برای کندن شلوارش.
مرد چند ثانیه فکر کرد و جواب داد : چیزی که توی دلشونه.

جونگین باز هم چیزی زمزمه کرد ، ولی اینبار طوری که سهون نشنوه یا حداقل فقط نجوای ناله مانندی به گوشش بخوره.
+پس نولان خوب راهشو به قلبتون باز کرده...

شاید این هم فقط تفکرات جونگین بود که سهون حرفش رو نشنیده‌ ، چون بعد از این زمزمه ی آروم گره دست سهون دورش محکم تر شد.
همه چیز خیلی آروم بود تا وقتی زبون سهون روی گردن خیس جونگین لغزید...

༒︎༒︎༒︎

در حالی که مشغول حرف زدن با تلفنش بود موهای نرم نولان رو با انگشتاش بازی میداد.
همزمان در زده شد و مرد قد بلند داخل اومد.

اونقد این مهمون براش مهم بود که تلفن رو کنار بگذاره و بیخیال موهای ابریشمی هایبرید بشه : خوش اومدی!
سفرت تا اینجا خوب بود؟

هایبرید عصبانی روی صندلی نشست : دلیل اینجا بودنم یه چیز دیگست!

آرون خندید : اوه درسته!
جونگین!

_کجاست..؟

خنده ی آرون به چهره ی جدی تبدیل شد : تو قراره پیداش کنی ، نه من!
قرارمون همین بود درسته؟

_چطور باید پیداش کنم؟

لحن تند و عصبی هایبرید همراه صدای کلفتش به اندازه کافی ترسناک بود ، به خصوص وقتی مردمک چشمای طلایی رنگش مدام تنگ و گشاد میشد.
خب آرون ترسو نبود ولی اون هایبرید میتونست باعث ترسش بشه : جونگین پیش یه تاجره ، یه تاجر خیلی کله گنده تر از من متاسفانه!
و بی رحم..! مطمئنم که دلت نمیخواد جونگینِ عزیزت اونجا شکنجه بشه ، هوم؟

𝕯𝖆𝖗𝖐𝖓𝖊𝖘𝖘Where stories live. Discover now