◾Ep end: قرار نیس جایی برم◾

371 77 5
                                    

⬛◼️◾◾◼️⬛

مرد وقتی حس کرد ماهیچه های پسر به سایزش عادت کردن به ضربه هاش سرعت
بخشید و طولی نکشید که انقدر شدت ضربه
های مرد زیاد بود که صدای برخور بدناشون

بهم،بین نالهاشون توی اتاق اکو میشدن.

مرد از لذت بدن پسرو توی بغلش کشید و بی

طاقت نالید

“تو لعنتی چرا زودتر نیومدی تا دستگیرم کنی

مونعنایی؟ ”

لذت جای دردو برای جونگ کوک  گرفته بود و حتی

جون نداشت تا جواب مردو بده و فقط از لذت

ناله میکرد.

مرد دستای پسرو باز کرد و بی طاقت ازش

بیرون کشید

“میخوام ببوسمت”

دوباره پسرو رو به کمر خوابوند و همزمان با

ورود دوباره و حلقه کردن پاهای پسر دور

کمرش لبای سرخشو بین لباش کشید و با

لذت بوسیدشون.

پسر به موهای مرد چنگ انداخت و ناله هاش

بین مک هایی که مرد از لباش میگرفتن خفه

میشدن.

طولی نکشید که مامور جوان بین شکم مرد و

خودش خالی شد و پشت سرش مرد هم با

کوبیدن ضربه های اخرش خودشو خالی کرد .

لباشونو از هم جدا کردن و پیشونی هاشونو

بهم چسبوندن تا بتونن اکسیژن بگیرن.

مرد اروم از پسر بیرون کشید و بدنشو روی

تخت خوابوند .

کنارش پسر دراز کشید و موهای پسرو نوازش

کرد.

جونگ کوک بیحال نالید

“چشمامو باز کنم و بفهمم ازین خونه ی

لعنتی رفتی پیدات میکنم و گردنتو میشکونم ”

مرد با لذت خندید

“بخواب،قرار نیست جایی برم”

با تابیدن نور خورشید توی چشماش اخم

ارومی کرد و اروم چشمای خوش حالتشو باز

کرد.

خودشو روی تخت جا به جا کرد و نگاهی به

اتاق ناآشنا انداخت.

اتاق تم دارک و کلاسیکی داشت،دیوارای

سیاه،ملافه ی سیاه و پنجره های سرتاسر

کشیده که اتاقو روشن کرده بودن .

🖤Black Room🖤 {taekook}Onde histórias criam vida. Descubra agora