پارت۳

68 17 4
                                    

اسلحش رو توی کمرش گذاشت و بلافاصله بازوش رو گرفت و دنبال خودش به سمت اتاق خوابش کشید
ییشینگ:کریس چ چیکار میخوای بکنی؟لعنتی دستم شکست ولش کن
با رسیدن به اتاق در مشکی رنگش رو باز کرد و شینگ رو داخل اتاق فرستاد،قفلش کرد و به سمتش قدم برداشت.
ییشنگ پشت بهش ایستاده بود و دستش رو می‌مالید تا دردش کمتر بشه که با حس دستای کریس دور کمرش چشمهاش گشاد شد

کریس:چیکار می‌خوام بکنم؟ها بزار بگم
امشب روی این تخت تورو برای خودم میکنم کاری میکنم از شدت لذت هق بزنی و التماس کنی برای بیشتر کردنش،طوری داخلت میکوبم که هربار اسممو فریاد بزنی،اونقدر که کل چین بفهمن جانگ ییشینگ نقاش معروف حراج کریستی لندن متعلق به کریس ووعه
همون کریس ووعه معروفی که کل آسیا جرعت مقابله باهاش رو ندارن
اما یه بیبی بوی بد بعد کلی عذاب دادن برای رسیدن بهش اونو متهم به خیانت بهش کرد و میخواد باهاش بهم بزنه
اینطوره بیبی؟اما وقتی مال من بشی دیگه نمیتونی بری!

و به دنبال حرفش لباش رو روی گردنش گذاشت وبا حس زنجیر
همون گردنبند هدیه رو دید که مخصوص اون گردن زیبا سفارش داده بود متعجب سرش رو عقب کشید چون یادشه شینگ بهش گفته هیچ وقت ازش استفاده نمیکنه مگه برای  قرار های دوتایی خودشون

شینگ برگشت و نگاه خیرش رو روی گردنبند دید پوزخندی زد
ییشینگ:چیه تعجب کردی آره من همون نقاش معروف حراج کریستی لندنم
کسی که یکسال پیش دلش رو بهت باخت آخه کی عاشق یه مافیا میشه،اما تو برای من با همه فرق داشتی
کریس تو همونی بودی که بهم گفتی پای همه چیزم میمونی بهم کمک می‌کنی تا از پس مشکلم بربیام،آره هربار این فکرو داشتم که آخرش بخاطر اینکه نمی‌تونیم جسمامون رو باهم یکی بکنیم ولم کنی

بخاطر همین رفتم ۶ماه خودمو از بغلای گرم و بزرگت محروم کردم شب و روز با هزار جور مدیتیشن و دارو و مشاوره گذروندم تا ترسا و خاطرات وحشتناکمو فراموش کنم بتونم با خیال راحت لباسای آزاد بپوشمو و برات دلبری کنم تا آخرش یه شب هات رو باهم به آخر برسونیم.

صورت کریس رو با دستاش قاب گرفت و اشکهاش روونه صورتش شد

ییشینگ:درکم کن که وقتی برگشتمو و اون هرزرو بغلت دیدم شوکه شدم دوباره هزار جور فکر توی سرم اومد،فرار کردم تا تورو مقصر ندونم،امشب سالگرد رابطمون بود میخواستم  همین تعلقی که ازش حرف میزنی رو خودم بهت بدم.

کریس:همه این حرفاتو میفهمم اما هیچی از دلخوری که برام گذاشتی کم نکرد،میدونی با سرعت چنتا دنبالت اومدم ؟بکهیون گفت درو باز نمیکنی صداتم نمیاد اون لحظه فک کردم مردم چون ضربانمو حس نمی‌کردم
ییشینگ:معذرت می‌خوام کارم درست نبود می‌دونم زیاده‌روی کردم

کریس:اوه نه بیبی فقط با حرف حل نمیشه،حالا که مشکلت حل شده بزار لذتی که ۱ سال تمام چشمامو روش بستم رو امشب به بدنم تزریقش کنم.

بهم اعتماد کنحيث تعيش القصص. اكتشف الآن