هوسوک گرگ ضعیفی بود و در یادگیری کند، اون وقت بیشتری از بقیه احتیاج داشت تا متوجه چیز ها بشه. سرعت یادگیریش کم بود ولی وقتی یچیزی یاد میگرفت هرگز فراموش اش نمیکرد. حتی با وجود این که زمان بیشتری لازم داشت ولی در اخر اون کار هارو به خوبی بقیه انجام میداد.
هوسوک چهارساله بود که باهاش متفاوت تر از بقیه گرگ ها رفتار شد.
بقیه گرگ ها به شکار میرفتن اما اون خونه میموند و یاد میگرفت چطور غذا بپزه.
بقیه گرگ ها شیوه شمشیر زنی یاد میگرفتن اما هوسوک بافتن و خیاطی اموزش میدید.
باقی گرگ ها به ماجراجویی میرفتن وقتی هوسوک داشت یاد میگرفت چجوری اواز بخونه و برقصه.
بقیه گرگ ها یاد میگرفتن چطور از الفا محافظت کنن ولی هوسوک یاد میگرفت چجوری الفا رو خوشحال کنه.
همسر جائیل، ماهیسای پک، هوسوک اماده میکرد که همسر خوبی برای پسرش جکسون و ماهیسای عالی برای پک باشه.
هوسوک از بچگی چند تا قانون یادگرفته بود:1. خوشحالی الفا باید اولویت اون باشه.
2. الفا همیشه درست میگه.
3. نباید به الفا بی احترامی یا کم توجهی بشه.
4. یک ماهیسا همیشه چه در بدترین و چه در بهترین زمان ها کنار پک و الفاش میمونه.
5. درخواست های الفا فرمان های او هستند.قوانین زیادی بود که به هوسوک اموخته میشدن. اون اجازه پیدا کردن دوست نداشت. اون اجازه خارج شدن از قلمرو رو نداشت. اجازه صحبت با گرگ های پایین رده، امگا هارو نداشت.
هوسوک پنج ساله از پدرش پرسید.
_ بابا، چرا من اجازه ندارم برم با دوست هام بازی کنم؟پدرش گونه اش بوسید و بهش جواب داد.
¥ چون تو خاصی. تو ماهیسای اینده هستی.هوسوک داشت با دست روی اب حوضچه طرح های بی هدف میکشید که ناگهان چشم هاش از پشت پوشیده شد.
هوسوک دوازده ساله لبخند زد
_ میدونم تویی مارک، میتونم بوت حس کنم.دوست صمیمی هوسوک، مارک با صدای ناامید شده ای گفت.
! اوه، من یعالمه عطر گل استفاده کردم تا عطرم بپوشونم.
YOU ARE READING
MY HOSEOK,MY MATE
Werewolfبا زیبای معصوم شمال،جانگ هوسوک و الفای شورشی شرق مین یونگی اشنا بشید. یکی که نمیدونه چطور عشق بورزه و یکی که هرگز تسلیم نمیشه.