_.... و مراقب خودت باش، وقتی درمان شدی میتونی به پک برگردی یا اینکه میتونم مارک بفرستم تا برای برگشت همراهیات کنه. دردسر جدید درست نکن. شمال دلتنگت و زود خوب شو.
هوسوک روی مبل نشسته بود و نامه آلفا رو با صدای بلند میخوند. دوقلو ها هرکدوم یه سمتش نشسته بودن و سوکجین رو به رو شون در حال سبزی خورد کردن بود.
هوسوک لبخندی زد، نامه رو تا کرد و کنار گذاشت.
_ واو آلفا واقعا دلش برام تنگ شده. اون خیلی خوبه میبینی؟سوکجین که روی کار خودش تمرکز کرده بود گفت.
٪ البته، اون بنظر ادم خیلی خوبی میاد._ اون دلش میخواد زودی من ببینه.......منم دلم میخواد ببینمش.
٪ بزودی کامل درمان میشی هوسوک و میتونی بری ببینیش
جین وسایلش برداشت و به اشپزخونه رفت.
تهیونگ به هوسوک نگاه کرد.
&عروسک میخواد بره یه جای دور. عروسک داری ترکمون میکنی؟جونگکوک هم به هوسوک نگاه کرد و پرسید.
/ داری ترکمون میکنی عروسک؟هوسوک لپ دوقلو هارو کشید و گفت.
_ خب... من شما بچه هارو ترک نمیکنم.... ولی منم باید برم خونمون.جونگکوک دست هوسوک پس زد و گفت.
/ عروسک داره ترکمون میکنه. عروسک مارو دوست نداره. عروسک بده._ جونگکوک....
/ نمیزارم عروسک بره یه جای دور. تو نمیتونی ترکمون کنی. من به آپا نامجون میگم برام عروسک دیگه ای نیاره. من نیازی بهشون ندارم.
چشم های جونگکوک پر از اشک شده بود.
هوسوک اشک های جونگکوک پاک کرد.
_ کوکی.... منم دلم نمیخواد ترکتون کنم ولی من هم باید برم خونه خودم اینطور نیست ؟ آپا منم مثل آپا جون شما چشم انتظار منه.& عروسک میاد بهمون سر بزنه؟
تهیونگ که او هم داشت گریه میکرد با صدای بغض آلود این سوال پرسید.هوسوک لبخندی زد.
_ معلومه که میام. میتونیم مثل همیشه باهم بازی کنیم و حتی شما هم میتونید بیاید شمال دیدن من. خیلی بهمون خوش میگذره.دوقلو ها با خوشحالی به هوسوک خیره شدن.
&/ قول؟_ قول.
یکدفعه صدای بلندی از اشپزخونه اومد.
هوسوک دویید توی آشپزخونه و جین دید که صورتش قرمز شده بود، به سینه اش چنگ زده بود و روی زمین زانو زده بود.هوسوک دویید کنار جین نشست.
_ حالت خوبه؟٪ نامجون....
هوسوک متوجه نشد.
_ ها؟٪ کیف.....کیفم
سوکجین ناگهان از جاش بلند شد به سمت اتاقش دویید.
٪ ...نامجون اسیب دیده،. من باید برم پیشش اون بهم نیاز داره.
YOU ARE READING
MY HOSEOK,MY MATE
Werewolfبا زیبای معصوم شمال،جانگ هوسوک و الفای شورشی شرق مین یونگی اشنا بشید. یکی که نمیدونه چطور عشق بورزه و یکی که هرگز تسلیم نمیشه.