¥ بالاخره اون روز رسید
هوجون با افتخار در حالی که به پسر تازه ازدواج کرده اش، هوسوک نگاه میکرد این گفت.
هوجون امروز شاد بود. کی روز ازدواج بچه اش خوشحال نیست؟ بعلاوه هوسوک داشت با الفای شمال ازدواج میکرد. الفا وانگ جکسون. هوجون به پسرش نگاه کرد که کنار الفا نشسته بود. هوسوک در حد مرگ زیبا شده بود و به چیزی که الفا در گوشش زمزمه میکرد میخندید.
جائیل پدر جکسون گفت$ بالاخره فامیل شدیم.
¥ بله الفا
جائیل در حال تماشای کاپل تازه ازدواج کرده بود.
$ اوه دیگه لازم نیست من اونجوری خطاب کنی. الان جکسون الفاست و هوسوک عضوی از خانواده منه.¥ شما پادشاهی هستید که من بهش خدمت کردم. نمیتونم از لقب دیگه ای برای خطاب قرار دادنتون استفاده کنم.
جائیل با یه حالت نوستالژی گفت.
$ آههه......اون روزها گذشت هوجون. تو بهترین سرباز زمان من بودی. اگه تو در اون جنگ حضور نداشتی من تا الان مرده بودم.¥ شما دارید بیش از حد به من بها میدید الفا، من داشتم وظیفه ام انجام میدادم. و همینطور ممنونم که به قولتون عمل کردید.
$ اون قول یه الفا بود هوجون. یه الفا همیشه به قول اش عمل میکنه
[۲۰ سال پیش،در جنگ]
هوجون نگاهی به زخم بزرگ روی سینه الفاش انداخت.
¥ الفا شما خیلی صدمه دیدید.$ چیزی نیست هوجون.
¥ ولی شما خیلی ضعیف اید. من بقیه سرباز هارو اینجا میزارم. شما لازم دارید که الان درمان شید.
$ هوجون،ما الان وسط جنگ ایم.
(فقط منم که دارم با هم شیپ اشون میکنم؟)¥ بله هستیم و ما الفا مون در بهترین حالتش لازم داریم تا پیروز شیم. دارم میبرمتون پیش گاما. الفا میتونید تبدیل شید؟
نفس جائیل به سختی در میومد، چندین بار تلاش کرد ولی نتونست.
$ نمیتونم.
¥ من میتونم حملت کنم الفا.
هوجون به گرگ تبدیل شد و به الفا اشاره کرد تا پشتش سوار شه. وفتی آلفا روی پشتش قرار گرفت هوجون با نهایت سرعتی که میتونست دویید.
گاما ریووک گفت.
# هوجون دقیقا به موقع رسوندت اینجا الفا. اگه هوجون تو زمان درست تورو به اینجا نمیرسوند نجاتت برام کار سختی میشد.$ ممنون هوجون
¥ من دارم وظیفه ام انجام میدم الفا.
$ تو جون من نجات دادی هوجون. بهت قول میدم، وقتی پسرم الفا شد با فرزند تو ازدواج کنه.
بعد از اون، پک شمالی پیروز جنگ شد، هوجون مجرد بود ولی خیلی زود تو کمتر از دو سال با یه گرگینه خیلی زیبا ازدواج کرد، سوئیون. سوئیون زیبا ترین دختر در کل پک بود. هوجون و سوئیون بهترین کاپل بودن و همه با این موافق بودن. بعد از دو سال که ازدواج کردن سوئیون باردار شد. در زمان بدنیا اوردن بچه، سوئیون خیلی درد داشت. در اخر روز، سوئیون وقتی به اولین توله شون زندگی داد، مرد. یه پسر بود. هوجون بچه رو در اغوش گرفت. بچه واقعا زیبا بود. چشم های درشتش، موهای کم پشت قهوه ایش، دماغ کوچولوش، اون لب های قرمزش وقتی گریه میکرد یا خمیازه میکشید، دست های کوچیکش که مشت میکرد و پاهای کوچولوش. همه چیزش خیلی زیبا بود.
¥ هوسوک، من اسمت میزارم، هوسوک.
بعد از مرگ جفتش، هوجون هیچوقت با شخص دیگه ای ازدواج نکرد. اون همه توجه اش به هوسوک داد.
هوسوک ضعیف بود و خیلی کند پیشرفت میکرد پس هوجون تمام توجه اش به اون داد.$ مرگ زنت تسلیت میگم هوجون.
هوجون در جواب فقط سری تکون داد.
$ بچه کجاست؟ عروس ایندم.
¥ التماس میکنم قولت پس بگیری الفا.
$ چرا؟
¥ بچه ام....بچه
همون موقع بود که هوسوک گریه کرد و هوجون اون از گهواره اش بیرون اورد و اروم پشتش نوازش کرد.¥ من نمیتونم تو عمل به قول اتون به شما کمک کنم الفا، من ببخشید.
$ هوجون داری چی میگی؟
¥ بچه ام یه پسره الفا، سوئیون موقع متولد کردن اون مرد، و من فکر نمیکنم اون بتونه نسل شمارو ادامه بده، متاسفم الفا. لطفا قولتون پس بگیرید.
الفا در سکوت هوجون تماشا کرد که بچه رو اروم میکرد و بچه به سینه هوجون چنگ مینداخت، و اونموقع بود که به ارومی بچه رو از هوجون گرفت و خودش اون به اغوش کشید. بچه کوچیک در اغوش الفا خندید.
$ من همین الانشم بهت قول دادم هوجون. فکر نکن حرف هام یه ابراز همدردی باهاته. این بچه، هوسوک. قراره ماهیسای بعدی باشه. برام اهمیتی نداره که بتونه نسل ادامه بده یا نه، اون قراره شادی و امید توی پک پخش کنه. اون صلح و رفاه به این پک میاره. اوه ماهیسای عالی خواهد شد که همه دوستش خواهند داشت، بهش احترام خواهند گذاشت و گرامی میدارنش. من الانشم بهت قول دادم هوجون و یه الفا همیشه به قول هاش عمل میکنه.
اینده هوسوک حتی قبل از این که هوسوک بتونه متوجه بشه در موردش تصمیم گرفته شده بود.چه دنیای بیرحمی.
(☉。☉)!(☉。☉)!(☉。☉)!(☉。☉)!
خداییش میخواستید به بچه گرگ بجز توله چی بگم؟
ولی من هیچوقت به هیچ قیمتی همچین بلایی سر بچم نمیارم شاید اصلا آسکشوال باشه بچم.
Thanks to Thatgizibe for writing such beautiful story.
YOU ARE READING
MY HOSEOK,MY MATE
Werewolfبا زیبای معصوم شمال،جانگ هوسوک و الفای شورشی شرق مین یونگی اشنا بشید. یکی که نمیدونه چطور عشق بورزه و یکی که هرگز تسلیم نمیشه.