به ارومی در اتاق رو باز کرد و وارد شد.
اونجا بود..
نشسته بود و با اون همه زیبایی مشغول نوشتن صفحههای سفید دفتر بود.
حتی متوجه ورودش هم نشد.
دست به سینه به در تکیه داد و چشم های کاوش گرش به تماشای خورشید روبه روش مشغول شد، نفس عمیقی کشید و نگاه کرد.نور ماه از لابه لای پنجره دستاشو برای لمس یاقوت تو اتاق دراز کرده بود و انعکاس خودشو روش انداخته بود..
این همه درخشندگی برای قلب ضعیفش ضرر داشت.کش و قوسی به بدنش داد و خودشو رو تخت پرت کرد، خیلی خسته شده بود.. به ساعت نگاهی کرد انگار امروز بیشتر از روزهای دیگه نوشته بود، طبق انتظارش اگه مثل امروز کتابش رو بنویسه میتونه تا یک هفته ی دیگه کاملش کنه!
این کتاب براش خیلی مهم بود و دوست داشت به هر نحوی شده برای روز تولد جونگکوک به چاپ برسه و سوپرایزش کنه..
از همین حالا میتونست صورت خوشحال و پر ذوقش رو تصور کنه..
لبخندی برای اون روز زد که ناگهان سنگینی روش افتاد، دست هاش از مچ به سمت بالا پین شدن و عطر خنک و سردش تو بینیش پیچید. عاشق این عطر و بوی بدن جونگکوک بود، همیشه بهش آرامش میداد.. چشماشو بست و عمیق بو کشید.
جونگکوک نگاه گرسنه اش رومهمون صورت زیبای روبه روش کرد و هر دو چشم جیمین را به نوبت بوسید.
سرشو خم کرد و لیسی به لاله گوشش زد و جوری که لباش با هر حرکت گوشش رو لمس کنن، زمزمه کرد..._به چی فکر میکردی که لبخند میزدی؟
_به تو!
لبخندی زد و به سمت گردن خوش تراشش حمله کرد... بوسه های ریز و آتشین خودش رو به جاهای گردن بلوری جیمین میزد و همزمان کلمه دوست دارم و لب میزد.
اونا عاشق هم بودن... جوری همو دوست داشتن که حتی این عاشقی یه جاهایی سر به فلک میکشید که نمیشد اسمشو عاشقی گزاشت..اونا دیوانه وار همو میپرستیدن، این جنون و عشق بینشون حتی افراد دورشون رو هم درگیر میکرد...!!
خودشون هم نمیدونستن حس بینشون فقط عشق یا جنون... یا مخلوطی از عشق و جنون...
مگه میشه دو نفر انقد همو بخوان که حتی با اینکه کنار هم باشن بازم دلتنگ عطر تن همدیگه بشن؟؟
شاید بگین نه شاید هم اره، ولی مهم اینه که اونا دقیق واسه هم مثل اعتیاد عمل میکنند..
ولی این اعتیاد براشون مضر نیست! این اعتیاد براشون مفید و تازس...هر چقدر به هم اعتیاد داشته باشن باز هم براشون کمه و هر لحظه بیشتر تشنه ی هم میشن..عشقی که بینشونه مثل سم تو تک تک سلول های بدن شون جاری شده، سمی که از نوع غنچه های درخت گیلاس آرامش بخش و بیماری اوره.. بیماری که منجر به سرطان "عشق" شده.جیمین غرق در بوسه های عاشقانه معشوق رمانتیکش خنده های شیرینی میکرد و زیر بدن عضله ای جونگکوک تکون های کوچکی میخورد.
_چرا بهم فکر میکردی شکوفه گیلاسم؟
_نمیتونم بگم.. یه رازه
گاز ریزی از ترقوه اش گرفت و متعجب به موجود خوردنی زیرش خیره شد...
YOU ARE READING
𝑪𝒉𝒆𝒓𝒓𝒚 𝑩𝒍𝒐𝒔𝒔𝒐𝒎
Romance*FULL* مینی فیک: شکوفه گیلاس ژانر: انگست، رمنس، اسمات کاپل: کوکمین با استرس توی راهروی بیمارستان میدویی ... چند بار سکندری میخوری و میوفتی زمین ... دقیقا یک ساعت پیش بهت خبر دادن تنها عشقت به خاطر یه حادثه ای چشماشو از دست داده ... وقتی از دکتر حا...