Part 8

639 110 4
                                    

خودشو رو تخت پرت کرد و رو شکم جونگکوک نشست...
با دستاش صورت مردش رو قاب کرد و بوسه ای کوتاه به لباش زد...

_کوکی پاشو..

اما جونگکوک تکون نخورد...
ادای فکر کردن در آورد و سرشو رو سینه ی لخت جونگکوک گزاشت و چند بار بوسید.

وقتی حرکتی از جونگکوک ندید لباشو غنچه کرد و با نیشخند باسنش رو پایین تر برد و اروم رو عضو جونگکوک خودشو تکون داد...

به چهرش چشم دوخت...
داشت اخم میکرد..
لب پایین شو به دندون گرفت و حرکت باسنش رو ادامه داد...

تا جایی که پیشونی جونگکوک از عرق خیس شد و به ناچار چنگی به باسن جیمین زد..

_دیگه هیچوقت خودمو به خواب نمیزنم شکوفه ی شیطون!

جیمین خندید و با جلو بردن صورتش لباشو محکم بوسید و زمزمه کرد...

_ولی من مشکلی با خوابیدنت ندارم... اگه میخوای بازم بخواب...

_هووم

جیمین با لبخند هردو چشمای کوک رو بوسید و برای بلوجاب دادن عضو سخت کوک خودشو پایین تر کشید و با پایین کشیدن باکسر جونگکوک تا بالای زانو هاش خم شد و عضوش رو بوسید...

جونگکوک ناله ای کرد و عصبانی از ندیدن صورت جیمین اخمی کرد و دستاشو رو ملافه تخت مشت کرد..

حالا تمام حجم عضوش داخل دهن گرم جیمین بود...
قوسی به کمرش داد و عضوش رو بیشتر به دهن جیمین فشار داد..

کم کم حرکات جیمین سرعت گرفت و با لیس زدن و مکیدن عضو جونگکوک لذت زیادی رو بهش داد...

وقتی فهمید جونگکوک به ارضا شدن نزدیکه عضوش رو از دهنش بیرون آورد و با قرار دادن انگشت شستش رو شکاف عضوش مانع ارضا شدنش شد..

_عاااح... جی -جیمین ولش کن..

جیمین لبخند خبیثی زد و رون عضله ای جونگکوک رو گاز گرفت..

_اوه... جونگکوک.. گاز گرفتنت عالیه

_جیمین!

جونگکوک سعی کرد دست جیمین رو کنار بزنه ولی نتونست...
نفس نفس میزد و عضوش درد گرفته بود..

_چقدر غر میزنی کوک... این بدن مال منه پس من میگم کی ارضا بشی یا نشی!

جیمین با لبای آویزون گفت و بوسه ای به بیضه های جونگکوک زد...
عاشق اذیت کردن جونگکوک بود، چون این مدت نتونسته بود زیاد به شیطونی هاش برسه میخواست امروز یکمیش رو جبران کنه..

میخواست همه چیز مثل قبل باشه و چی بهتر از اذیت کردن مردش اونم با عضوی که داشت میترکید!

با گاز گرفتن لبش خنده شو خورد و با نگاه کردن به اخمی که رو صورت جونگکوک هی داشت عمیق تر میشد ، راضی شد تا بیشتر از این جونگکوک رو اذیت نکنه...

انگشتش رو برداشت و قبل از بیرون ریختن کام کوک، عضوش رو وارد دهنش کرد و کل کامشو قورت داد.

_جبران میکنم شکوفه ی بدجنس!

_الان این تهدید بود؟

با بالا کشیدن باکسر کوک گفت و با بوسیدن سریع لباش به سمت بیرون اتاق دوید.

_تو تهدید در نظرش بگیر!

_باشه..
.
.
.
بعد از صبحانه جیمین برای انجام کارای عمل به بیمارستان رفت و جونگکوک هم با زنگ زدن به کمپانی خبر خوب شدنش رواعلام کرد..

همه چیز داشت خوب پیش میرفت و زندگی شون بعد از دو روز دیگه به حالت قبل برمیگشت..

جونگکوک خوشحال بود و بعد از مدتی لبخند رو لباش یه لحظه هم کنار نمیرفت..

قرار بود جیمین که برگشت باهم به ملاقات سانا برن...
همون دختری که قرار بود پیوند عمل رو انجام بده..
خیلی دلش میخواست اون دختر رو ببینه و حتی با خودش تصمیم گرفت که یک آهنگ هم براش اجرا کنه...
حتما خیلی خوشحال میشد.

همون طور که داشت تو ذهنش صورت خوشحال سانا رو تصور میکرد زنگ موبایلش رو شنید..

دستشو دراز کرد از رو مبل کنارش برداشت.

با وصل کردن تماس صدای جیمین به گوشش رسید..

_کو-کوک... سانا مرد!

با شنیدن حرف جیمین، آب دهنش خشک شد و ناباور چند بار دهنشو باز و بسته کرد تا بتونه کلمه ای حرف بزنه ولی نتونست ‌‌..

_چ-چی؟

_دکتر گفت که سانا مرده و.‌.
و همین الان باید عمل بشی وگرنه دیگه نمیشه...
.
.
.

روزتون خوش شکوفه ها💜🤗

𝑪𝒉𝒆𝒓𝒓𝒚 𝑩𝒍𝒐𝒔𝒔𝒐𝒎Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ