part 6

694 130 15
                                    

روی بالکن کمپانی نشسته بود.

صبح به همراه جیمین به کمپانی اومد تا استعفا بده و از خوانندگی کنار بکشه..

با این که جیمین کلی بهش اصرار کرده بود تا صبر کنه و با عجله تصمیم نگیره ولی باز حرف خودشو زده بود...
خب حق هم داشت کی یه خواننده ی کوری رو میخواد و دوست داره طرفدارش باشه؟!

ولی اینم نظر خودشه، و میدونه داره اشتباه میکنه..‌‌
یاد حرف جیمین افتاد که بهش گفت کسایی که تو رو حمایت میکنن صدات براشون مهمه نه قیافه و یا حتی چشم هایی که نتونه ببینه...
گفت حتی بعضی ها هستن هنوز تو رو ندیدن ولی بخاطر آهنگ ها و صدای بهشتی که داره حمایتش میکنن.‌.‌
اما کوک خودش میدونست چرا نمیخواد ادامه بده!
کوک این طور فکر میکرد که آهنگ خوندن براش معنی نداره اگه قرار باشه نتونه فن هاشو ببینه، و خب یه جورایی حق هم داره... سخته خیلی سخت!!

اینکه نتونی همراه با خوندن روی استیج به چشم های فن هاش نگاه کنه و حسشون رو بخونه درد داره...
یه اتیشی رو تو قلبش شعله ور میکنه که هر لحظه ممکنه تموم وجودش رو بسوزونه...
همین طور که الانم با ندیدن شکوفه ش نیمی از قلبش سوخته!

قلبی که هر ثانیه با دیدن صورت درخشان شکوفه گیلاس به ضربان رو رد میکرد، جوون تر میشد، میخندید و به خودش میبالید که عاشق همچین الهه ای شده...

همیشه فکر میکرد که حتما جیمین یه الهه س! الهه ای که در شکل شکوفه های گیلاس به شاخه های درختان زیبایی میده...

هیچ وقت نمیتونست اون روز رو فراموش کنه!

13 فوریه
سال 2017

روزی که برای اولین بار شکوفه شو دید... روی تپه زیر درخت شکوفه های گیلاس نشسته بود و با پروانه ای که روی دستش بود حرف می زد...

"فلش بک"

بوی شکوفه ها حالشو خوب کرده بود، به زور تونست اون منجیر بد اخلاقشو راضی کنه واسه نیم ساعت بهش اجازه بده به تپه ی کنار رودخانه بیاد تا کمی از هوای خوب فصل بهار بهره ببره...

با شنیدن صدای اروم و دلنشینی بلند شد و مثل مسخ شده ها به سمت صدا کشیده شد.
با نزدیک شدن صدا هم واضح تر میشد...

_میدونی دوست من... این روزها با مامانم همش دعوا میکنم... خب تقصیر منم نیست که اون هی زور میگه، نمیزاره داستان جدیدی که نوشتم رو تموم کنم، میگه باید به پدرت کمک کنی و درس بخونی... تو بگو مگه تقصیر منه که دوست ندارم عکاس بشم؟!

با شنیدن حرف های کیوت پسر بچه مو صورتی خندید که توجه ش رو به حضور خودش جلب کرد...

هل شده دستاشو تکون داد و گفت:

_اوه ببخشید.. نمی‌خواستم خلوتت رو بهم بزنم!

جیمین با شک به خواننده ی محبوبش خیره شده بود...
باورش نمیشد خواننده ی معروف جئون جونگکوک روبه روش ایستاده و داره ازش معذرت خواهی میکنه...

𝑪𝒉𝒆𝒓𝒓𝒚 𝑩𝒍𝒐𝒔𝒔𝒐𝒎Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz