_جیمین بیا سکس کنیم!
با گیجی سرشو رو رون کوک چرخوند و به چهره ی خندونش چشم دوخت.
_چی میگی کوک؟
جونگکوک دستشو که روی شکم جیمین بود، سر داد زیر شلوارش خزید...
از رو باکسر چنگی به عضو جیمین زد که ناله ی درمندشو شنید.
_میگم بیا سکس کنیم
جیمین لبخندی زد، تلاش جونگکوک رو میدید و حس میکرد.
میدید که داره تلاش میکنه همه چیزو عادی جلوه بده...
پس جیمین هم تلاش های عشقش رو بی جواب نمیزاشت_باشه مرد جذاب... این شکوفه با کمال میل قبول میکنه!
جونگکوک با خوشحالی سرشو تکون داد و این بار با چنگ زدن باسن توپر شکوفه خم شد و لبای آغشته به شکلات جیمین رو تو دهن کشید.
جنگ سختی بین لب هاشون بود و هردو سخت در تقلا بودن بیشتر همو ببوسن.
بعد از چند مین هردو لخت در هم میلوییدن...
کوک رو جیمین خیمه زده بود و لب و زبون خیس و سرکشش رو روی سینه ها و گردن خوش بوی جیمین میلغزید.با بوسیدن هر نقطه از تن شکوفه ش بیشتر حریص میشد.
لیسی به شاهرگ جیمین زد و سرشو بلند کرد.
جیمین اروم ناله میکرد و دستاشو رو شونه های عضله ای کوک میکشید.کوک دستشو رو گونه ی تب دار جیمین گزاشت... از اونجا انگشت شو رو بینی، چشماش، ابروهاش، مژه هاش حرکت میکرد.
_خیلی زیبایی جیمین... خیلی.. دلم برای دیدن صورتت تنگ شده شکوفه، برای دیدن چشم های مهتابیت.. چشم هایی که چند ساله شده امید بخش زندگیم... هیچوقت فکر نمیکردم یه روز بیاد که نتونم توشون غرق بشم، یه روز بیاد که نتونم انعکاس یه جونگکوک خوشحال و عاشق رو توشون ببینم... کاش فقط یک بار، فقط یکباره دیگه قبل از مرگم بتونم صورتت رو ببینم!!
جیمین اروم و بی صدا اشک می ریخت...
سر کوک رو به طرف پایین کشید و پیشونی شون رو به هم رسوند.نفس عمیقی کشید و گفت:
_منو ببخش کوک... شکوفه ت نمیزاره همیشه این چشم ها خاموش بمونند... بهت قول میدم!
با زدن حرفش رو مبل غلتی زد و روی کوک خیمه زد.
لبخندی زد و با تنظیم کردن سوراخش اروم روی عضو تحریک شده ی جونگکوک نشست.
پسر نابینا از لذت چنگی به رون های جیمین زد و ناله ای سر داد.جیمین لبشو گاز گرفت و بعد از اینکه به سایزش عادت کرد خودشو حرکت داد
این عشق بازی برای جونگکوک حس متفاوتی داشت.عشق بازی که در سیاهی انجام بشه یکم ترسناکه!
اینکه نتونی از رو صورت عشقت حسش رو بفهمی برات دردناکه..
اینکه نتونی ببینی که لذت میبره یا نه؟
نتونی تو چشم هات زل بزنی و با لذت توش ضربه بزنی و چشم هات بهش بگه این منم.. منم که میتونم اینطوری بهت لذت بدم...
وقتی جیمین خسته شد و حرکاتش کند این بار کوک روش خیمه زد و با گزاشتن بلند کردن پای جیمین سرعتش رو بیشتر کرد.
ناله هاشون کل خونه رو پر کرده بود.
ناله ی یک پسر نابینا و عشقش.
بعد از چند مین هردو خالی شدن و کوک با بلند کردن شکوفه ش رو دستاش خواست به سمت حموم بره، ولی نتونست!آخه مگه میشه یه آدم نابینا با یک نفر رودستاش بتونه بدون کمک دیوار قدم برداره؟
ناراحت و شاید هم کمی عصبانی دوباره رو مبل نشست.جیمین که انگاری موقعیت کوک رو تازه یادش اومده باشه، لعنتی زیر لب گفت..
با اینکه درد داشت ولی براش مهم نبود، بدون توجه به درد کمر و سوراخش با گرفتن دستای کوک بلندش کرد و از پشت مثل کوالا دستاشو دور کمرش حلقه کرد و بهش چسبید.
مرد نابینا خندید و اروم با جیمین به سمت اتاق قدم برداشت..
_تو مثل کوالا شدی... کوالای شکوفه ای!
جیمین خندید و بوسه به کتف مردش زد..
_کوالای شکوفه ای دیگه چیه؟
_یعنی کوالایی که بوی شکوفه های گیلاس میده!
جیمین اینبار با صدای بلندی خندید..
![](https://img.wattpad.com/cover/293335076-288-k78125.jpg)
YOU ARE READING
𝑪𝒉𝒆𝒓𝒓𝒚 𝑩𝒍𝒐𝒔𝒔𝒐𝒎
Romance*FULL* مینی فیک: شکوفه گیلاس ژانر: انگست، رمنس، اسمات کاپل: کوکمین با استرس توی راهروی بیمارستان میدویی ... چند بار سکندری میخوری و میوفتی زمین ... دقیقا یک ساعت پیش بهت خبر دادن تنها عشقت به خاطر یه حادثه ای چشماشو از دست داده ... وقتی از دکتر حا...