[فیلیکس]
امروز روزیه باید برگردم به پایگاه..از خانوادم خدافظی میکنمو سمت پایگاه میرم...اول میرم سمت اتاق افسر لی و وارد میشم که چانگبینو اونجا میبینم...بی دلیل بهش محل نمیزارم...اون حتی نیومد از من خدافظی کنه..ازش ناراحتم
لی : خب میتونی بری..سلام لی خوش اومدی امیدوارم الان دیگه برای تمرین ها اماده باشی درسته؟
لبخندی فیک تحویل افسر میدمو
فیلی : بله افسر
چانگبین به سمت در میره که افسر صداش میکنه
لی : صبر کن سئو..با لی تمرین کن و سعی کن به تمرینات الان برسونیش
بین : ولی
لی : این یه دستوره سئو
بین : بله افسر لی
لی : خب میتونین برین
از در بیرون میرم که چانگبین جلوتر از من میدوعه..نمیدونم این کارش برای چیه ولی من همونطور اروم به سمت اتاق بر میگردم
[چانگبین]
یادم میوفته که وسایلم روی تختش ولو هستن..سریع به سمت اتاق میدوام و قبل این که برسه وسایلو روی تختم میزارم و می ایستم که میرسه...بدون هیچ حرفی وسایلشو داخل کمد میزاره...
بین : کِی میخوای تمرینو شروع کنی؟
[فیلیکس]
بدون هیچ حرفی حتی عذرخواهی سریع رفت سراغ تمرین...اره نیازی به عذرخواهی نیست..من اصلا چیکاره اونم..
فیلی : الان
بین : الان؟
فیلی : اره الان
بین : باشه توی سالن منتظرتم
لباسمو عوض میکنمو سمت باشگاه میرم که کنار کیسه بوکس ایستاده و داره دستکش میپوشه میرم سمتش
فیلی : خب
بین : اول تمرین بوکس دونفره میکنیم بعدا میری سراغ کیسه بوکس و بعدش...
فیلی : نیازی نیست بگی...
دستکش های بوکسمو بر میدارمو رو به روش قرار میگیرم و بهم میگه چیکار کنم...دوتا ضربه چپو راست و جاخالی..همینطور به تمرین ادامه میدیم و حرکاتو بیشتر میکنه...از دستش عصبی میشم..هیچ حرفی نمیزنه...از عمد یه مشت توی شکمش میکوبم
فیلی : اوه ببخشید حواسم پرت شد
بین : مشکلی نیست حواستو جمع کن
ایندفعه بعد چند تا مشت به صورتش مشت میزنم
فیلی : اوه..بازم ببخشید..
بر میگرده سمتم که عصبانیت از چشاش معلوم میشه
بین : چته تو؟
CZYTASZ
because i love you
Fanfictionفیلی : همراه من بیا...بین : چی؟...فیلی : میخوای گیرت بندازن؟ اسم فیک : چون من دوست دارم کاپل : چانگلیکس ژانر : اسمات , رومنس , اکشن , پلیسی , درام تعداد پارت : ۱۱