One

793 104 65
                                    


"اون پسره با هیچ کی حرف نمیزنه همیشه کنار پنجره میشینه به بیرون زل میزنه."

مینهو وقتی به حرف های دوستاش گوش میداد کمی سرشو برگردوند تا فردی که مورد بحث بود رو برنداز کنه.

نسیم ملایمی که از پنجره می وزید و موهای سونگمین رو بهم می ریخت. گاهی سونگمین دستشو برای درست کردن موهاش بلند می کرد. گاهی بدون توجه به ظاهرش به مطالعه ادامه میداد.

سونگمین دوست زیادی نداشت. بهرحال او توان مالی نداشت که بتونه با دوستاش بگرده بخاطر همین گوشه گیر شده بود. تنها فردی که هر از گاهی باهاش حرف میزد جیسونگ بود.

"بهتره باهاش درگیر نشیم شایعه ها رو که شنیدی."

مینهو دوباره به سمت دوستش نگاه کرد درحالیکه داشت با حرکات دست و پا شکسته ای تعریف می کرد.

~زمان حال:

مینهو با خاطراتی که ناگهان در ذهنش خطور کرده بود به خودش لرزید.

با دیدن گلفروشی کوچکی که در محل تقاطع قرار داشت ماشینو کنار خیابان پارک کرد.

"سلام ، آجوما"

"خوش اومدی باز مثل همیشه رز آبی می خوایی؟"

لبخند درخشانی را تحویل پیرزن داد. آن همه سال گذشته بود. آن پیرزن مثلا همیشه درحالیکه رژ لب و آینه اش را کنار گذاشت به سمت رز هایی که در سطل آب با نظم چیده شده بود حرکت کرد.

رز آبی رنگی رو انتخاب کرد.

"باز نمی خوایی تو کاغذ بپیچمش؟" سرشو تکون داد.

پیرزن آهی زیر لب گفت و به کارش ادامه داد.

"آجوما، میشه این بار مواظب باشی همه تیغاشو برداری."

"پسره احمق...." دستشو به سمت مینهو دراز کرد و نیشگون گرفت.

"آخه دفعه پیش یادت رفت یکیشو قطع کنی...."

"می دونم می دونم....." دوباره آهی کشید و ادامه داد.
"دیگ پیر شدم کاریش نمیشه چشام خوب نمیبینه."

"آجومای من، اینجوری نگو تو هنوز خیلی خوشگلی."

دستاشو روی گونه پیرزن گذاشت و کمی فشار داد.

مینهو بهتر از همه می دونست پیرزن فرزندی نداره بخاطر همین تمام عمرش تنهایی در آن مغازه گذشته بود.

"بفرما..... این دفعه دو بار نگاه کردم مطمئن شم تیغ نداشته باشه."

مینهو کمی خم شد و بوسه ای بر گونه پیرزن کاشت سپس با پرداخت پول شاخه گل از مغازه بیرون زد.

~~~~~~~

"سونگمین....." وقتی به خانه رسید بلافاصله به سمت آشپزخونه رفت.

Blue Sky (2Min)Where stories live. Discover now