Seven

265 64 33
                                    

+مثل همیشه رز آبی؟

-نه آجوما، امروز فقط اومدم به دیدنت. حال چطوره؟

+خوبم فقط بعضی وقتا کمر درد دارم دیگ مثل قبل تیغ های گلا رو نمی بینم. لکه روی پوستم افتاده. ولی در کل خوبم تو چطوری؟

-نمی دونم آجوما.

+بگو ببینم چیزی شده؟

-نه هیچی نشده در واقع مشکل همینه. اون روز فهمیدم داره بهم دروغ میگ. ولی هنوز نتونستم دلیلشو بپرسم.

+چرا با هم حرف نمیزنین؟

-آجوما، برا منو اون حرف زدن کار راحتی نیس. داره ازم دور میشه. میدونی چیه اون از اولشم بهم نزدیک نبود ولی حالا حس می کنم دیگ من براش وجود ندارم.

+اگ بهت نزدیک نبود چرا قبول کرد کنارت بمونه؟

- تو خیلی چیزا رو نمیدونی. اون خودش نخواست.....

آهی کشیدم و ادامه دادم.

-مجبورش کردم کنارم بمونه. حتی جرئت ندارم ازش بپرسم منو دوس داره یا نه.

+می دونم جرئت نداری وگرنه هر بار گل های رز منو نخشکیده بودی. بیچاره بچه هام.... هووففف

- ولی آجوما تو از کجا میدونی؟

+پسر خیلی معلومه هیچ بار اون رز ها رو بهش ندادی. فکر میکنی خوب بلدی احساساتت رو‌ پنهون کنی ولی خودت لو میدی. حالا هم پاشو برو خونه. شما دو تا به چیز بیشتری از یه رز لازم دارین.

-ممنونم آجوما. دیگ بهتره برم.

+برو برو. مواظب عشقتون باش.

سرمو تکون دادم و از مغازه خارج شدم.

به سمت خونه حرکت کردم.

وقتی به پارکینگ ساختمون رسیدم انتظار نداشتم با همچین صحنه ای روبرو بشم. چن بار پلک زدم.
سونگمین تو آغوش یه مرد دیگه بود. اون مردو نمی شناختم.
چرا باید یه غریبه آدرس خونمونو بدونه؟
این مدت گوشه از ذهنم به خیانت فکر نکرده بودم.
شاید چون نمی خواستم همچین افکاری رو به ذهنم راه بدم‌.
بهتر دور بشم. نمی تونم باهاشون روبرو بشم


******

+ چهار تا آبجو میخواستم

میدونستم قراره پشیمون بشم ولی تنها چیزی که میتونست دردمو تسکین بده الکل بود.
نایلون رو از فروشنده گرفتم و به پارک نزدیک خونمون رفتم.

خاطرات اون همه سال داشت کم کم مرور میشد. سونگمین هیچ وقت باهام مخالفت نمی کرد ولی در عین حال قبول هم نمی کرد.

اون شب باید برمی گشتم خونه. با اینکه جسارتشو نداشتم ولی باید برمی گشتم.

+برگشتی؟

سرمو تکون دادم.

-کجا بودی؟

+تولد یکی از بچه های مهد کودک بود منم دعوت کرده بود دیر رسیدم ولی خونه نبودی‌.

-بسه سونگمین کی میخوایی دس از دروغ گفتن برداری؟

در چشمام نگاه کرد. خسته بنظر میرسید. باعث میشد بیشتر عصبانی بشم‌.

-نمی خوایی حرفی بزنی؟

+چیزی برا گفتن ندارم.

-جدی؟ این همه مدت حتی یه ذره هم بهم اهمیت ندادی مگه نه؟

+نه....

آب دهنشو قورت داد. برا لحظه ای مکث کرد.

+.... چه انتظاری داشتی؟ تو منو خریدی روحمو بدنمو‌. فک می کردی با خریدنم نجاتم دادی ولی منو تو قفس خودت انداختی.

-چرا هیچ وقت حرفی نزدی؟

+چی فکر کردی؟ من تمام عمرم بدنمو به مردا سرو کردم چه تو باشی چه بقیه.

-باورم نمیشه کور بودم. تو هم عین مامانت یه هرزه ای‌.

سرشو پایین انداخت.

-سونگمین نه نه منو ببخش سونگمین ببین....

وقتی به سمتش قدم برداشتم خودشو عقب کشید.

+راس میگی منم عین مامانم یه هرزم.

دکمه های پیراهنشو به آرومی باز کرد.

+نمی خوایی با اسباب بازیت بازی کنی؟

-سونگمین ببین من معذرت میخوام نباید...‌

+مهم نیس برام فرقی نمیکنه چه تو باشی چه یکی دیگه‌.

-بهم خیانت کردی تا حالا؟

+خودت که گفتی من یه هرزم.

-جوابمو بده خیانت کردی؟

+اره

در چشام نگاه کرد و گفت.

حرفی نداشتم بهش بگم همچی رو تموم کرده بود.

- می دونی چیه بهتره یه مدت از هم دور بمونیم. بهتره پیشنهاد بابامو قبول کنم چن ماه میرم شرکت اروپا کار کنم.

به سمت اتاق مون رفتم.

وسایلامو تو چمدون گذاشتم.
خواهش می کنم سونگمین.
قول میدم فقط بگو نرو خواهش می کنم.
اون هنوزم تو پذیرایی وایساده بود. حتی به خودش زحمت نداد بیاد.
با تموم شدن وسایلم زیپ چمدانو کشیدم. میتونستم از اونجا وسایل بخرم ولی میخواستم فقط یکم وقت تلف کنم شاید همچی عوض میشد شاید این فقط یه کابوس بود شاید قرار بود بیدار شم.

روی کاناپه نشسته بود حتی بهم نگاه نکرد‌.
خواهش می کنم این آخرین فرصتته بهم بگو.

حتی سرشو هم بلند نکرد.
با رفتنم دیگه همه چیز تموم میشد شاید سونگمین هم همینو میخواست. شاید با رفتنم میتونستم خوشحالی رو بهش هدیه بدم




********

خوشبختانه یا بدبختانه قراره از چپتر بعدی به بعد داستان از زاویه دید سونگمین باشه. چپتر بعدی فک کنم آخرین فلش بک باشه.

اصلا دلم نمیومد بیام دیالوگای این چپترو بنویسم.
خلاصه من برم بای بای

❗اسپویل:

سونگمین خیانت نکرده ولی فیک قراره یجوری پیش بره که آرزو می کنین کاش خیانت می کرد ولی این اتفاقا نمیوفتاد

Blue Sky (2Min)Where stories live. Discover now