Need You Now
ژانر:, Omegaverse, Smut, historical
نویسنده: zahrasuju.30
زوج : ییژان
شخصیت ها: شیائو ژان، وانگ ییبو
کانال: @YIZHAN_HUB
Need you now
فرمانده نگهبانان قصر، مقابل اتاق ملکه ایستاده بود. سعی داشت تشویشی را که به جانش افتاده بود، در صورتش نشان ندهد. ملکه او را احضار کرده بود و دلیلش نامعلوم بود.
آب دهانش را فروخورد. ملکه آلفایی بود قدرتمند، همه جا میشد این شایعه را که قدرت ملکه بیشتر از فرمانروا بود، شنید.
به محض باز شدن در آلفای جوان تعظیم کرد. نگاهش به زمین بود. خدمتکارها در را پشت سرش بستند. سرمایی تیره پشتش را لرزاند. اولین بار بود که وارد اتاق خصوصی ملکه میشد. سرش را بالا آورد و از گوشه چشم به اتاق نگاهی انداخت. اتاق سزاوار یک ملکه بود. نقاشیهای گرانقیمت و وسایل تزئینی همه جا به چشم میخورد. علاقهی ملکه به هنر و هنرمندان بر کسی پوشیده بود.
تنها ملکه و کوچکترین شاهزاده در اتاق بودند. شاهزاده ییبو فرزند ملکه نبود، اما آن زن چنان محبتی به شاهزاده داشت که حتی به فرزندان خود نشان نمیداد. ملکه از نشان دادن محبت خود به شاهزاده ابایی نداشت. نه تنها ملکه بلکه ولیعهد هم برادر کوچک خود را گرامی میداشت.
: ملکه، من رو خواسته بودین؟
ملکه که زنی مقتدر و آلفایی قدرتمند بود، پاسخ داد
: فرمانده شیائو. شما همیشه به کشور و فرمانروایی خدمت کردین. امروز ازتون میخوام یکبار دیگه وفاداریتون رو نشون بدین
ژان سر خم کرد: البته ملکه
نگاه نافذ ملکه تا مغز استخوان آلفای جوان نفوذ کرد. اگر ملکه آن وقت شب او را فراخوانده بود و از او درخواست اثبات وفاداریاش را داشت، حتما مسئلهی مهمی در کار بود. ملکه به امگایی که کنارش نشسته بود لبخند زد.
: احتمالا شایعه بیماری شاهزاده یببو رو شنیده باشین
ژان سکوت کرد، همه از بیماریای که از کودکی شاهزاده دچارش شده بود کم و بیش خبر داشتند. گاهی با خود میاندیشید شاید علاقهی زیاد ملکه به شاهزاده ییبو بخاطر بیمار بودن شاهزاده باشد.
ملکه به چهرهی رنگ پریدهی شاهزادهی محبوبش نگریست.
: طبیبها میگن شاهزاده دیگه نمیتونه بخاطر بیماریش داروی کاهنده بخوره،
نگاه ژان روی صورت ییبو دوید. در اینکه ییبو از تمام امگاهایی که دیده بود، زیباتر و خواستنیتر بود شکی نداشت. آب دهانش را قورت داد. صحبت کردن دربارهی هیت شاهزاده کمی او را معذب میکرد.