Part 11

598 134 11
                                    

با هر دو دستم اون رو به سمت اتاق نشیمن هول دادم. به فضا احتیاج داشتم
با عصبانیت به سمتش اشاره کردم : تو برای هفته هاست که داری من رو متقاعد میکنی که باید با کس دیگه ای باشم
خیلی خونسرد صحبت گفت : خب تو نمیخوایش
با صدای بلندی گفتم : تو از کجا می دونی من چی می خوام؟
به سمت من اومد : تو چی می خوای کای؟
با چشمای لعنتیش به من خیره شده بود : به من لعنت شده بگو
مدت ها بود که من انکار می کردم
به ذهنم خطور نکرد که در اون لحظه دروغ بگم و یا تظاهر کنم
با چشمایی خیس و در حال فریاد زدن این جمله رو گفتم : من می خوام که تو لمسم کنی
سهون عصبانی واکنش نشان داد اون هر دو دست من رو محکم گرفت.
محکم من رو گرفته بود و تکون می داد : اینطوری لمست کنم؟
تو صورتش فریاد زدم :
من رایلی یا هر خر دیگه ای رو نمی خوام، تو رو می خوام

نیشخندی زد : می دونم، چه خوب که خودتم متوجه شدی
می خواستم بهش سیلی بزنم،ولی یقه ی پیراهنش رو گرفتم و دهنم در جستجوی لب هاش جلو رفت
زیر لب گفتم :
میخوامت فقط تو رو میخوام
قبل از اینکه عقب بکشه و پر حرارت به چشمام نگاه کنه برای چند لحظه با زبونش لب هام رو خیس کرد :
این چیزیه که میخوای؟
سرتکون دادم و دستام رو دور گردنش پیچیدم
بینیش رو به موهام مالید ونفس عمیقی از آونها گرفت
بعد سرش رو به سمت پایین سوق داد و شروع به بوسیدنم کرد
من رو بین خودش و دیوار گیر انداخت
دستاش پایین تیشرتم رفت
سهون با یک دستش تیشرت رو گرفت ،اون رو بالا کشید و با یک حرکت ناگهانی از سرم در آورد لرزی به تنم نشست
دستام رو روی کتش مشت کردم و بسمت عقب کشیدم با یک دستش کمک کرد تا کتش رو از تنش دربیارم بعد پیراهن مردونش رو بدون باز کردن دکمه هاش از سرش بیرون کشید
موهاش آشفته شد و آنقدر سکسی بنظر میرسید که راه نفسم رو بسته بود و من در حالی که پوست صافش رو با سرانگشتام لمس میکردم بسختی میتونستم حرف بزنم : سهون
لیسی روی نوک سینش زدم و نوک دیگرش رو با انگشتام مالیدم اون ناله ای سر داد
من رو به سمت اتاق خواب برد بهش چسبیدم و لبامون هرگز همدیگر رو رها نکردند
سهون من رو با برامدگی دلپذیری که به عضوم فشار میاورد و لباش که روی لبهام مشغول بود تا تخت برد
بدنم بخاطر این نزدیکی میلرزید
و ذهن من در شادی مطلق بود نمتونستم جلوی خودم رو بگیرم
_خیلی خیلی میخوامت سهون
سهون من رو روی تخت گذاشت
_ بهتره سریع باشی
+ هییسس ! شلوار و لباس زیرتو دربیار
کمربندش رو باز کرد
عضالت تراشیده ای که براش میمردم تو دیدم قرار گرفته بودند
اون محرک مطلق من بود
وقتی کث و شلوار میپوشید نفوذ ناپذیر بنظر میرسید انگار که هیچکس نمی تونست لمسش کنه
وقتی برهنه میشد،با عضالت سفت سینه اش مثل یک الهه بود
دستام رو بین موهای تیره اش لغزوندم و چشماش مهربان شد
اون همه ی چیزیه که من هرگز نمیدونستم که میخوام
در حالی که عقب رفتم و به اون که کمربندش رو پایین انداخت خیره شده بودم آب دهنم راه افتاد
اون هم من رو تماشا میکرد و من احساس ضعف و هم احساس قدرت میکردم در حالی که با حرکاتی آروم شلوارم رو به همراه لباس زیر از پاهام پایین میکشیدم ،عاشق جوری بودم که نگام میکرد
لبخند زد و نگاش کاملا حریصانه بود
بنظر میرسید من هم همه ی چیزی که اون میخواست بودم همه ی دیوارهای دورم در حال لرزیدن و خرد شدن بودند که باعث میشد اون بیشتر از قبل سلطه گر بشه
قبل از اینکه متوجه بشم ران هام رو از هم باز کرد و عضوم رو تو دستش گرفت طولش رو لیسید
ناله ای کردم
ماهیچه های بزرگ و زیباش بین پاهای از هم جدا شده ام بود و من باسنم رو بالا آوردم تا عضوم رو وارد دهنش کنم
در حالی که سعی میکردم ارگاسمم رو کمی طولانی تر کنم دندون هام رو بهم فشار دادم
وقتی سرش رو بالا آورد و با چشمای خمار به من نگاه کرد در حال سوختن بودم
"دوستت دارم کای"
قلبم ضربان مرگباری گرفت همه چی بغیر از مرد روبه روم محو شد
وقتی به من نگاه کرد احساسات روی صورتش عبور
میکرد که بسیار قدرتمند بود و باعث شد سرتا پا بلرزم
یک دستش رو بسمت بالا آورد و با شستش گوشه ی لبم رو لمس کرد
+ تورو جوری دوست دارم که توی زندگیم چیزی رو دوست نداشتم
با نفسی نداشته لب زدم :
منم جوری دوستت دارم که تاحالا کسی رو دوست نداشتم
از تقلید من از حرفش به آرومی خندید
و من همونطور که اونجا دراز کشیده بودم با احساس شیرینی که بهم داده بود لبخندی زدم
لباش دهنم رو پوشوند
بوسه اش ملایم و عاشقانه بود
دهنم رو با زبونش پر کرد جوری که باعث لرزی از لذت در بدنم شد
تماشاش میکردم که روم خیمه زده بود ... تا حالا اون رو ندیده بودم که به من اونطوری نگاه کنه چشماش،پرحرارت ،حریص ،مالکانه و عاشقانه بود
یکدستش رو به پایین شکمم لغزوند
انگشتش دور نافم چرخید و پایینتر رفت دستش رو دور عضوم پیچید و داخل دهنش برد
درونم لرزید
نالیدم
"سهون"
باسنم رو به بالا قوس دادم
اون لبهام رو بوسید
زمزمه کردم : خواهش میکنم انجامش بده
و در حالی که لب هامون دوباره به هم گره خورد هیچ کدوممون تردید نکردیم
با پاهام بدور کمرش اون رو جلو کشیدم روغنی از روی میز کنار تخت برداشت و و بعد مالیدن به ورودیم بعد اماده کردنم و در حالی که درونم
حرکت کرد با موجی از لذت پاداش گرفتم
همونطور که ناله میکردم اون هم ناله میکرد و در حالی که حس کردم که به ارگاسم نزدیک هستم از من بیرون کشید و من اونجا ...لرزان ...با اوجی که به عقب افتاده و نصفه مونده بود به خودم میپیچیدم
هوا رو بشدت به ریه کشیدم و به سهون نگاه کردم
بدنم میسوخت و سینش در حالی که به دستاش تکیه داد تا روم خم بشه به شدت بالا و پایین میشد
اون دوست داشت سکسمون طولانی بشه
چشمام رو بستم و از کاری که با من میکرد لذت بردم
لب هاش روی نوک سینم چسبید
و بعد زبونش تا شکمم حرکت داد
و بعد به بالا رفت و روی گردنم قرار گرفت
من رو بو کرد
میچشید
مزه مزه میکرد
تجزیه و تحلیل میکرد
لعنت
موهاش رو گرفتم و اون رو بوسیدم و زیر بدن داغ وسختش به خودم پیچیدم
سهون وسواس و اعتیاد من بود و اینجا تنها جایی بود که هم احساس امنیت و هم احساس سرخوشی میکردم
التماس کردم : سهون
اون خودش رو از بوسه هام رها کرد: میدونی دارم دیونت میشم
بعد باسنم رو گرفت و کاملا من رو پر کرد با ناله گفتم :
عاشقتم
و با چشمای تیره سوزانش به من نگاه کرد و من میتونستم هر قسمت از احساسات درونش رو ببینم
یک ارگاسم جدید درونم ساخته شد
سهون خم شد ،با دستاش دو طرف کمرم رو قاب گرفت و هر دو نوک سینم رو به نوبت لیسید
بشدت زیرش میلرزیدم ،مطمئن نیستم که بتونم زمان زیادی دوام بیارم
خیلی لذتبخش بود
تماما لذت!...ولی من خودم رو نگه داشتم و اون درونم عمیقتر ضربه زد
هر بار که درونم برمیگشت آهی از سر آسودگی میکشیدم و با التماس اسمش رو زمزمه میکردم
لباش روی لبام قرار گرفت و بوسش وحشیانه شد :
"من ...دیوونتم..."
محکمتر حرکت کرد عمیقتر درونم فرو برود
صورتش رو کنار گوشم حس کردم
+بزار من مال تو باشم کای و منم میزارم که تو صاحبم باشی
تمام وجودم مال اون بود
پیشانی،بینی و لبم رو بوسید :
"چشماتو نبند،بهم نگاه کن"
وقتی چشمام رو باز کردم ،چشماش با داغترینو سکسی ترین چیزی که تا بحال دیده بودم میدرخشید و در حالی که من رو میکرد به من خیره شده بود
دستاش رو درون موهام لغزوند
من رو زیر خودش قفل کرد و تماشا کرد که برای اون به اوج میرسم
خودم رو تسلیمش کردم با ناله اسمش ارضا شدم : هون
سهون در حالی که با من عشقبازی میکرد فکش محکم شد بعد از چند ضربه اون هم ارضا شد و کامش رو روی شکمم ریخت
چشمهای درخشانم رو به چشم های تیرش دوختم
سهون تموم قلبم رو مال خودش کرده بود
________

𝕺𝖇𝖘𝖊𝖘𝖘𝖎𝖔𝖓Where stories live. Discover now