part 1

991 55 15
                                    




هاناااااااااااااا بیاااا دیگهههههههه
هانا_ هوییییی اسکل جاااانننننن کجاااااا میریییی
_بریم جنگل یه چند تا عکس بندازیم حال میده
هانا_مگه تو از حشرات نمیترسی بیا بریم تازه هوایهو تاریک میشه گم میشیمااااااا
_بابا چیزی نمیشههههه خودم میارمت بیرون
هانا_به خدا گم بشیمممممم من میدونم و تو

_واوووووو چقدر خوشگله اینجاااااا
بیا بریم دم آبشار
همین جوری میرفتم احساس کردم دیگه صدای غرغراش نمیاد
_میبینم که.....
میخواستم بگم غر نمیزنی که برگشتم
هیچ کس پشتم نبود
_هانااااااااااااا
_هاااااناااااااااااا
همینجوری راه میرفتم و دنبالش میگشتم
زیر پام خالی شد
همونجور که خواب و بیداری بودم اول احساس سبکی کردم و اخر جای نرمی فرود اومدم که کلا هیچی نفهمیدم
...............
خوابم میومد نیمه هوشیار بودم با اخرین چیزی که یادم اومد از جام پریدم
_هانااااا
با جای نا آشنایی رو به رو شدم که حتی یه درصدم برام آشنا نبود
یه اتاق تیره که از رنگ صرمه ای و قهوه ای و مشکی تشکیل شده بود
_من ...
با باز شدن در حرفمو قطع کردم و با وحشت و تعجب به کسی نگاه کردم که اومد داخل
_چه عجب بیدار شدی
_ تو دیگه کی هستی ؟
_من باید اینو از تو بپرسم تو و دوستت اومدید تو جنگل و اخرم سر از قصر من در اوردید
به پسره نگاه کردم نزدیک صد و هشتات و پنج قدش بود حتی با لباس هم میشد تشخیص بدی هیکلش قشنگه قیافش قشنگ بود و جذاب
پسره_آنالیزت تموم شد؟؟
تازه از هپروت اومدم بیرون
_هااااااا ... آ ..آره
پسره_ خب نگفتی اسمت چیه اینجا چیکار میکنی
_اول بگو دوستم کجاس
پسره_ اینجا نیست قلعه شرقیه
_میخوام ببینم حالش چطوره
پسره _ فعلا که نمیتونی از اینجا بیرون بری الانم وقتمو گرفتی بعدا همه چیو ازت میپرسم کار دارم
با این حرف از اتاق رفت بیرون
_هییی صبر کن کجا میریییی جواب منو بده
اومدم درو باز کنم که دیدم قفله
_چراااا درو قفل کردی دیوونه بذار بیام بیرون الووووووو
کسی اون بیرون نییییی؟؟؟؟؟
_چه گیری کردیما
.....چه گناهییی کردم اخه افتادم اینجا
+گناهت اینه به حرف هانا گوش نکردی حالا حقته
_هوییی وجی یاد گرفتی الکی حرفای هانا رو بزنیا فکر کن ببین چه غلطی کنم این یابو بلا ملا سرم نیاره
+هرچی بشه حقته میخواستی به حرفش گوش کنی
_بهتره در برم نههههه؟
+خب ببین راه درو داره اصلا
بلند شدم یه پنجره توی اتاق بود که تراس داشت
توقع داشتم نهایتش یک متر ارتفاع داشته باشه
در تراسو بازکردم و رفتم اونجا که دیدم ماشالله از ۶ متر ارتفاعش بیشتره
_خب این که نشد فکر بعدیت چیه وجی جان
+اههههه به من چه خودت یه غلطی بکن دیگه
کل اتاقو زیر و رو کردم
اما جز همون تراس که جرعت نداشتم ازش برم پایین چیز دیگه ای نبود
که یاد گوشواره بلندم افتادم که سرش مروارید داشت
مرواریدو کندم تا نوکش تیز بشه از تو فیلما یه چیزایی بلدیماااا
بعد ور رفتن باهاش باز شد
_هووووففف اخیییشش
از در رفتم بیرون که با یه راهرو بلند مواجه شدم
_اینجا کدوم جهنمیهههه
از هر راهرو میرفتم یه راهرو دیگه داشت
اومدم از یه طرف دیگه برم که دیدم یه پسره جلومه
پسره_ به به خانم کوچولو شمااااا؟؟؟
_امممم... چیزههه ... از خدمه جدیدم اومدم برم بیرون گم شدم
پسره با شک _ اهاااا ...بوی خوبی میدی
_چییی
همون موقع دیدم چشماش قرمز شد و با حالت ترسناکی نگاهم کرد
_توو.....
با گرفتن بازو هام خشکم زد
پسره_هوممممممم بوی خوننننن آدم
_چییی ولممممم کنننننن
_ولم کن دیوونه
سرشو اورد نزدیک گردنمو بو کشید
سرمو کشیدم عقب
_ولم کننننن
با صدایی که اومد با امید برگشتم
_اینجااااا چه خبرهههههه

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلاممممممم دوستاااااننننن پارت اوله امیدوارم خوشتون بیاد لطفا ووت و کامنت بذارید ببینم خوشتون اومده یا نه

طلسم جنگل Where stories live. Discover now