part 21

222 27 6
                                    


🌹جونگ کوک🌹

وسط بوسیدن خیلی جلوی خودمو گرفتم تا بیشتر از بوسه نشه
داشتم با لباش بازی میکردم که مین هی درو زد
از حرف زدنش کلافه شده بودم ولی وقتی قیافه کاترینو دیدم خندم گرفت لپاش گل انداخته بود و سرش زیر بود

زمانی بلند تر خندیدم که با خجالت از کنارم رد شد و دویید اتاقش

چند دقیقه ای تو اتاق به کارام رسیدم و رفتم پایین که تلفنم زنگ زد
_هووممم چیکار داری

مایک_ یه نفرو که اومده تو منطقه ما گرفتیمش چیکارش کنیم

میگه اومده دنبال کسی که برا تعطیلات اومده اینجا
تعجب کردم جدیدا تنها کسایی که اومدن اینجا کاترین و دوستشن شاید با اونا باشه

نیم ساعتی منتظر بودم تا پسره رو بیارن
بالارخره در عمارت باز شد و اوردنش داخل
پسره _هوی ولم کنین شما کی هستین

لحنمو جدی کردم_اول تو کی هستی و از کجا میای
پسره_الکس بویل اومدم دنبال کسی گفتن اون اینجاس حالا شما کی هستین ؟

_من صاحب این امارت کسی که پاتو گذاشتی تو ملکش

میخواستم ازش بپرسم که دوستش کیه که یهو کاترین از پله ها اومد پایین
تا الکسو روبه روم دید خشکش زد
_میشناسیش کاترین ؟
پوزخند زد_هه خیلیم خوب

رو کرد به الکس _ابنجا چه غلطی میکنی
الکس_اومده بودم تورو ببینم ولی گفتن اومدی اینجا سفر که یهو گیر اینا افتادم
من  رو به الکس_ برادرشی؟؟
الکس_ من دوست پسرشم

وقتی این حرفو ازش شنیدم انگار یهو نفسم قطع شد و موندم تا وقتی کاترین جوابشو داد نفس عمیقی کشیدم 

_چیییی غلط کردی بگو دوست پسر قبلی خبب حالا برا چی میخواستی منو ببینی هاااا؟

معلوم بود عصبی شده
یه چیزی اذیتش میکرد
و باعث میشد منم عصبی بشم

خودمو آروم کردم که جلوی من داره به نامزدم میگه برگرد
منتظر بودم یه بار دیگه دستش به کاترین بخوره خودم درجا بکشمش

وقتی به خودم اومدم که دیدم کاترین داره جیغ و داد میکنه_یه بار دیگه فقط یه بار دیگه دستت به دست من بخوره همینجا به جای اینکه بدم بندازنت جلو سگا  زنده زنده چالت میکنم فهمیدییی؟
صداش تو سالن پیچید

با تعجب نگاهش کردم اصلا مثل همیشه نبود
کاترین پشتشو کرد که بره
_ببرید بندازیدش جلو سگا

الکس به کاترین التماس میکرد و میگفت که نجاتش بده

تعجبم جایی دو برابر شد که برگشت و ازم خواست بذارم زنده بمونه ولی با حرفی که زد تو دلم احساس شادی و غرور کردم

کاترین با لهن عاری از حس برگشت سمتش_ ازت متنفرم ولی دوست دارم توی عروسی من و جونگ کوک حضور داشته باشی بعد خودم میکشمت

طلسم جنگل Where stories live. Discover now