part 17

241 29 3
                                    


🌹جونگ کوک🌹

یه روزی میشد کاترینو دزدین و امارت دیگه حال و هوای اون موقع رو نداشت
تو افکارم غرق بودم به این فکر میکردم که چجوری تهیونگو بکشم که طبیعی باشه

  در باز شد و جیهوپ درحالی که نفس نفس میزد وارد شد _ رد بوشو پیدا کردم
_کی کاترین ؟؟؟
جیهوپ_ نه جیمین رد بوش تو یه خونه ویلایی غرب منطقه گرگینه هاست زود برو تا همین الانشم دیر کردی اگه بلایی سرش بیاره هممون به فنا رفتیم

از جام پریدم و با اخرین سرعتم رد بوی جیمینو دنبال کردم
هوا تاریک شده بود و معلوم بود قراره بارون بگیره
به یه خونه ویلایی رسیدم

درحالی که دست تو موهام میکشیدم جلو میرفتم که درو محکم هول بدم و برم داخل
با صدای جیمین متوقف شدم
  با تهیونگ حرف میزد
جیمین_من نمیدونم این دختره چجوری تونسته همچین کاری بکنه اخه کی با شمعدون شیشه پنجره میشکنه
تهیونگ_ من این حرفا حالیم نی یه کار بهت سپردم ببین چیکار میکنی تا قبل صبح باید دختره پیدا بشه من نمیدونم
تلفنو قطع کرد

جیمین_ همگیییی به گوششش برید این دختره رو پیدا کنید تو جنگله راه دوری نمیتونه بره باید پیداش کنید  وگرنه سر و کارتون با تهیونگه بدوییدددد زنده هم بیاریدش

با سرعت نور رفتم توی جنگل همه جارو میگشتم
بارون شروع به باریدن کرده بود و رعد و برق گوش فلکو کر کرده بود

داشتم پشت یک سنگو میگشتم که صدای جیغش اومد
نزدیک بود پس دوییدم
صداش که داشت به گرگینه ها التماس میکرد میومد

کاترین در حالیکه گریه میکرد_خواهش میکنم... بذارید برم

دست گرگینهه هنوز به صورتش نرسیده بود که رو هوا گرفتمش و پرتش کردم اونور 
اومدن سمتم و بهم حمله کردن با یه حرکت همشونو پرت کردم یه ور دیگه

برگشتم سمتش چشماشو بسته بود و شوک وایساده بود
رفتم نزدیکش و دم گوشش آروم پچ زدم_هیییشششش  منم تموم شد چشاتو باز کن

چشماشو با ترس باز کرد
تو چشمای ترسیده و مشکیش نگاه کردم
دقیق تر بهم نگاه کرد و زد زیر گریه
حالا من شوک زده بودم و اون تو بغلم گریه میکرد
دستمو بردم بالا تا اومدم بغلش کنم صدای گرگینه ها اومد
دستشو گرفتم که بدوییم ولی تا کشیدمش افتاد زمین

کاترین _آییی آییی پامم پاام
_چیشدی ؟
کاترین_ معلوم نیس؟ پام آسیب دیده

بارون سرتا پای هر دوتامونو خیس کرده بود  و از حرص میخواستم سرمو بکوبونم به تنه درخت
موهای خیسمو از جلو صورتم کنار زدم و به یه حرکت دست انداختم زیر پاش و کمرش بلندش کردم
جیغ کوتاهی کشید و گردنمو چسبید
میدوییدم تا بهمون نرسن از یه طرف احساس کردم کاترین نیمه هوشه و حالش زیاد خوب نیست

طلسم جنگل Where stories live. Discover now