part 11

240 34 6
                                    


🌹کاترین🌹

در اتاقمو باز کرد و منو جوری هول داد که با سر وسط تخت فرود اومدم
نشستم که یهو پامو کشید که دوباره افتادم رو تخت
روم خیمه زد
از ترس سکته کرده بودم _ جونگ کوک داری چیکار میکنی نکن ترو خدا من میترسم
جونگ کوک_ هووومم که میترسی هااا؟

همون موقع دستش رفت سمت لباسام که جیغ بنفشی کشیدم
و باهاش مقابله کردم

_ولممم کنننن لعنتییییی
جییییییییییییغ

لباسمو پاره کرد و تیکه هاشو پرت کرد گوشه دیوار
دستامو گرفت و بالای سرم به زور نگه داشت
فقط گریه میکردم و جیغ میزدم سرش
میخواستم پامو بیارم بالا که فهمیدم نشسته رو پاهام که نتونم تکون بخورم

سرشو اورد جلو و رفت سمت گردنم که تقلا کردم
اونم شروع کرد به بوسیدن و گاز گرفتنش
گریم اوج گرفته بود و هق هقام تو آسمون
از گردنم رفت پایین و همینجوری گاز میگرفت و بوسه میزد
رسید به سینه هام که دستش رفت سمت سوتینم

_نهههههههه

****

🌹جونگ کوک🌹

با جیغ بنفشی که زد از حال رفت
با تعجب بهش نگاه کردم
حتی کاری باهاش نکرده بودم فقط چند تا بوسه و گاز بود
واقعا درکش نمیکردم این با دخترای دیگه فرق داشت
تو جاش خوابوندمش و از تو کمد یه لباس دیگه تنش کردم

همون موقع جیهوپ با هول پرید تو اتاق

جیهوپ_چه خبرهههه اینجاا ؟؟؟ هااا داری چیکار میکنیی؟؟؟
چشمش افتاد به کاترین_چه بلایی سر این دختره بیچاره اوردی اینجوری شدهههه هاااا
با بی تفاوتی شونه بالا انداختم _کاری نکردم هیونگ فقط یکم ترسوندمش حساب کار دستش بیاد

جیهوپ_ یکم ترسوندن تو یعنی کابوسسس ببین رنگ به رو نداره
_ این خیلی نازک نارنجیه من کاری نکردم

همون موقع کاترین با جیغ بهوش اومد

تا نشست که چشمش خورد به من با ترس عقب عقب رفت و پاهاشو تو خودش جمع کرد و با بغض و ترس بهم نگاه میکرد

جیهوپ_ ااا بیدار شدی
هواسش جمع جیهوپ شد
جیهوپ_حالت خوبه؟

سرشو به علامت نه تکون داد و شروع کرد به گریه کردن
با این کارش هر لحظه بیشتر از خودم بدم اومد و برای اینکه یهو خر نشم برم معذرت خواهی رفتم بیرون

***

🌹جیهوپ🌹

داشت گریه میکرد تا به حال یه همچین موجودی ندیده بودم همه دخترای دور و ور جونگ کوک و خودم به جز مین هی از همچین کارایی خوششون میومد ولی این ..... یه چیزیش عجیبه
رفتم رو تخت پیشش نشستم و سرشو نوازش کردم که یهو با ترس سرشو اورد بالا

_هیششش چیزی نی تموم شد نه من بهت کاری دارم نه اون الان اینجاس که کاریت داشته باشه

کاترین با بغض_من بیهوش شدم کاری باهام نکرد؟
_نه کاری نکرد اونقدرا هم سنگدل نیست ...حالا میشه بگی چیشد ؟
.
.

جریانو برام تعریف کرد که چشمام چهار تا شد و رفتم پیشش
.
.

_ به نظرت فکر نمیکنی نباید بهش فرصت دوباره میدادی؟
جونگ کوک_ برام مهم نی اون ازم خواست اینجا بمونه منم گفتم اون اتاق برا تو
_پس چرا کاترینو بخاطرش تنبیه کردی
جونگ کوک_ باید حساب کار دستش میومد
_تو اونو تا مرض سکته بردی بفهم این دختر با دخترای دیگه که دورتن فرق داره اون قراره همسرت بشه

پوزخند زد_چیییی؟ همسرررر؟؟ به نظرت من قبول میکنم؟
بهتره همینجوری بترسونمش تا خودش با پای خودش بره پیش گرگینه ها

_میفهمی داری چی میگی
جونگ کوک_اره هیونگ خوبم میفهمم اون به درد من نمیخوره اون......
_اون چی ؟
جونگ کوک_پاک تر از این حرفاس که فکر میکردم
_من اخر فاض تورو نفهمیدم اصلا به من چه هر غلطی دوست داشتی بکن فقط بهش آسیب نزن

از اتاقش اومدم بیرون که با نویا رو به رو شدم
نویا_اوووو اوپا
_به من نگو اوپا من اگه خواهری مثل تو داشتم الان مرده بود
یه تنه بهش زدم و رفتم سمت اتاقم .

***

🌹جونگ کوک🌹

۷ ساعتی میشد که نرفته بودم تو اتاقش ولی خبرشو از اجوما(همون مادر بزرگ 😅) داشتم
رفتم پشت در اتاقش که دیدم صدای اهنگ میاد درو باز کردم که با دیدنش درجا خوشکم زد

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلام خوشگلاااااا چطورین💖
مرسی از حمایتاتون 😍❤
با این که چالشمو جواب ندادید ولی من این پارتو براتون آپ میکنم ❤😘
حمایت کنید زود زود پارت بذارم ❤🌺

طلسم جنگل Where stories live. Discover now