🌹کاترین🌹در اتاقمو باز کرد و منو جوری هول داد که با سر وسط تخت فرود اومدم
نشستم که یهو پامو کشید که دوباره افتادم رو تخت
روم خیمه زد
از ترس سکته کرده بودم _ جونگ کوک داری چیکار میکنی نکن ترو خدا من میترسم
جونگ کوک_ هووومم که میترسی هااا؟همون موقع دستش رفت سمت لباسام که جیغ بنفشی کشیدم
و باهاش مقابله کردم_ولممم کنننن لعنتییییی
جییییییییییییغلباسمو پاره کرد و تیکه هاشو پرت کرد گوشه دیوار
دستامو گرفت و بالای سرم به زور نگه داشت
فقط گریه میکردم و جیغ میزدم سرش
میخواستم پامو بیارم بالا که فهمیدم نشسته رو پاهام که نتونم تکون بخورمسرشو اورد جلو و رفت سمت گردنم که تقلا کردم
اونم شروع کرد به بوسیدن و گاز گرفتنش
گریم اوج گرفته بود و هق هقام تو آسمون
از گردنم رفت پایین و همینجوری گاز میگرفت و بوسه میزد
رسید به سینه هام که دستش رفت سمت سوتینم_نهههههههه
****
🌹جونگ کوک🌹
با جیغ بنفشی که زد از حال رفت
با تعجب بهش نگاه کردم
حتی کاری باهاش نکرده بودم فقط چند تا بوسه و گاز بود
واقعا درکش نمیکردم این با دخترای دیگه فرق داشت
تو جاش خوابوندمش و از تو کمد یه لباس دیگه تنش کردمهمون موقع جیهوپ با هول پرید تو اتاق
جیهوپ_چه خبرهههه اینجاا ؟؟؟ هااا داری چیکار میکنیی؟؟؟
چشمش افتاد به کاترین_چه بلایی سر این دختره بیچاره اوردی اینجوری شدهههه هاااا
با بی تفاوتی شونه بالا انداختم _کاری نکردم هیونگ فقط یکم ترسوندمش حساب کار دستش بیادجیهوپ_ یکم ترسوندن تو یعنی کابوسسس ببین رنگ به رو نداره
_ این خیلی نازک نارنجیه من کاری نکردمهمون موقع کاترین با جیغ بهوش اومد
تا نشست که چشمش خورد به من با ترس عقب عقب رفت و پاهاشو تو خودش جمع کرد و با بغض و ترس بهم نگاه میکرد
جیهوپ_ ااا بیدار شدی
هواسش جمع جیهوپ شد
جیهوپ_حالت خوبه؟سرشو به علامت نه تکون داد و شروع کرد به گریه کردن
با این کارش هر لحظه بیشتر از خودم بدم اومد و برای اینکه یهو خر نشم برم معذرت خواهی رفتم بیرون***
🌹جیهوپ🌹
داشت گریه میکرد تا به حال یه همچین موجودی ندیده بودم همه دخترای دور و ور جونگ کوک و خودم به جز مین هی از همچین کارایی خوششون میومد ولی این ..... یه چیزیش عجیبه
رفتم رو تخت پیشش نشستم و سرشو نوازش کردم که یهو با ترس سرشو اورد بالا_هیششش چیزی نی تموم شد نه من بهت کاری دارم نه اون الان اینجاس که کاریت داشته باشه
کاترین با بغض_من بیهوش شدم کاری باهام نکرد؟
_نه کاری نکرد اونقدرا هم سنگدل نیست ...حالا میشه بگی چیشد ؟
.
.جریانو برام تعریف کرد که چشمام چهار تا شد و رفتم پیشش
.
._ به نظرت فکر نمیکنی نباید بهش فرصت دوباره میدادی؟
جونگ کوک_ برام مهم نی اون ازم خواست اینجا بمونه منم گفتم اون اتاق برا تو
_پس چرا کاترینو بخاطرش تنبیه کردی
جونگ کوک_ باید حساب کار دستش میومد
_تو اونو تا مرض سکته بردی بفهم این دختر با دخترای دیگه که دورتن فرق داره اون قراره همسرت بشهپوزخند زد_چیییی؟ همسرررر؟؟ به نظرت من قبول میکنم؟
بهتره همینجوری بترسونمش تا خودش با پای خودش بره پیش گرگینه ها_میفهمی داری چی میگی
جونگ کوک_اره هیونگ خوبم میفهمم اون به درد من نمیخوره اون......
_اون چی ؟
جونگ کوک_پاک تر از این حرفاس که فکر میکردم
_من اخر فاض تورو نفهمیدم اصلا به من چه هر غلطی دوست داشتی بکن فقط بهش آسیب نزناز اتاقش اومدم بیرون که با نویا رو به رو شدم
نویا_اوووو اوپا
_به من نگو اوپا من اگه خواهری مثل تو داشتم الان مرده بود
یه تنه بهش زدم و رفتم سمت اتاقم .***
🌹جونگ کوک🌹
۷ ساعتی میشد که نرفته بودم تو اتاقش ولی خبرشو از اجوما(همون مادر بزرگ 😅) داشتم
رفتم پشت در اتاقش که دیدم صدای اهنگ میاد درو باز کردم که با دیدنش درجا خوشکم زد🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام خوشگلاااااا چطورین💖
مرسی از حمایتاتون 😍❤
با این که چالشمو جواب ندادید ولی من این پارتو براتون آپ میکنم ❤😘
حمایت کنید زود زود پارت بذارم ❤🌺
YOU ARE READING
طلسم جنگل
Romanceبا حضور : جونگ کوک کاترین هانا شوگا تهیونگ و اعضای دیگر بی تی اس ❤ کاپل ها رو نمیگم خودتون ببینید 😋❤ ژانر: عاشقانه ، تخیلی ( ومپایر ، الفا و امگا و .... ) کمی خنده دار ، یه جاهاییم غمگین (😂کلا هرچی فکر میکنید هست ) بخشی از داستان : خوابم می...