part 19

229 25 1
                                    

🌹هانا🌹

روز به روز به شوگا علاقه‌مند میشدم
همه حرکاتش برام جذاب بود و دلم میخواست کنارم باشه ولی اهمیت خاصی بهم نمیداد
همینم که بهم جا داده بود صدقه سر این بود که دوست کاترین بودم

رفتم بیرون که هوایی تازه کنم ولی احساس تشنگی شدیدی کردم

با سرعت رفتم و از شیر توی حیاط آب خوردم ولی هر چقدر بیشتر میخوردم تشنه تر میشدم

درد بدی هم تو دندونای نیشم احساس میکردم ولی فکر کردم برای تشنگیه
_یعنی چی؟ مگه میشه؟
 
کلی آب خوردم ولی حالم بهتر نشد هیچ بدترم هم شد
همون موقع صداش به گوشم رسید
شوگا_اینجوری برطرف نمیشه حتی اگه یه گالون آب بخوری بیشتر تشنه میشی
_منظورت چیه؟
شوگا_به خودت تو آینه نگاهی بنداز

اینه رو جلوم گرفت
به خودم نگاه کردم چشمام قرمز و دندونای نیشم بیشتر بیرون زده بود

از خودم ترسیدم و رفتم عقب _من چم شده
با خونسردی و پوزخند به سمتم خم شد _  خون آشام کوچولو دلت خون میخواد
_من بمیرمم خون نمیخورم
شوگا_ولی دندونا و چشمات اینو نمیگه
_نه امکان نداره
شوگا_اوکی

همون موقع از جیبش چاقو در اورد
کف دستشو با چاقو برید

اولش از کارش ترسیدم ولی انگار حالم داشت بد تر میشد

تشنه تر شدم سرم گیج میرفت

دستشو اورد جلو تر و جدی نگاهم کرد_فعلا میتونی اینجوری کمی تشنگیتو رفع کنی

به سرعت به دستش حمله کردم انگار اون خون برام زندگی بود هر چقدر بیشتر میخوردم حالم بهتر میشد
کمی دستشو کشید_خب دیگه کافیه
حالم نسبت به قبل بهتر شده بود

_صبر کن ببینم تو دفعه قبل بهم قرص دادی چرا امروز بهم خون دادی
شوگا_اون برا مواقع ضروریه

اومد بره که انگار چیزی یادش افتاد و برگشت سمتم
شوگا_راستی از فردا میریم شکار که یاد بگیری چجوری بتونی خودت برا خودت خون جور کنی من نمیتونم هر وقت خواستی بهت خون بدم

با این حرف ازم دور شد و رفت داخل
حیف کاترین نبود وگرنه تا الان دستمو از جا کنده بود و گوشمو از جیغاش کر میکرد
یادش افتادم

یه لحظه دلم براش تنگ شد

با اینکه هیچ وقت بهش نگفته بودم ولی بیشتر مواقع دلم براش خیلی تنگ میشد
بهش نمیگفتم چون یهو رگ خودشیفتگیش میزد بالا
با به یاد اوردن اینکه به خاطر اون این همه دارم عذاب میکشم باعث شد باز بهش فوش بدم
زیر لب فوش میدادم که تینا مستخدم شوگا اومد نزدیکم
_آقا گفتن که لباس بپوشید همین الان میرید شکار
تعجب کردم ولی رفتم بالا و لباسامو عوض کردم و رفتم پایین که دیدم شوگا توی باغ  پشت به من وایساده

بهش نگاه کردم از پشت دوبرابر خوشتیپ و جذاب بود باعث میشد دلم به تالاپ تولوپ بیوفته
با جدیت برگشت سمتم_ دیر کردی
_ببخشید یکم تا دنبال .....
با بی تفاوتی حرفمو قطع کرد_ مهم نی بریم
_با ماشینی کالاسکه ای چیزی میریم دیگه؟

یه تاز ابروشو برد بالا _ مگه ملکه ای چیزی هستی برات همچین چیزی آماده بشه؟
_نه گفتم شاید .....
شوگا_ شاید نداره تا اونجا هم زیاد راه نیست بیا

.
.

تا وسطای جنگل رفتیم و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
تا اینکه یهو وایساد
_چیشد چرا .....

وسط حرفم بودم که یه دستش دور گردنم و یکی روی دهنم نشست و کشیدم پایین
روی دوزانو نشستیم 

با تعجب بهش نگاه میکردم که با جدیت و کمی اخم به رو به رو نگاه میکرد

انگار سنگینی و تعجب نگاهمو حس کرد که برگشت سمتم و با چشمای جذابش به رو به رو اشاره کرد
برگشتم که دیدم یه خرگوش داره برا خودش علف میخوره

دلم براش غش رف خیلی ناز بود
ولی با چیزی که دیدم مو به تنم سیخ شد
شوگا با سرعت نور رفت و خرگوشو گرفت
نیشاشو توی گردن خرگوش کرد
از ترس و دلسوزی برای خرگوش عصبی شدم
اومد سمتم
شوگا_ بیا حالا میتونی بنوشی

عصبی شدم من عاشق خرگوشا بودم و اون دقیقا جلوی من یکیو کشت و ازم میخواد خونشو بخورم_چی داری میگی هااااا چرا همچین کاری کردی گناه داشت فکر نمیکنی اونم جون داره ؟؟؟ هاااا؟
از تعجب ابروهاش پرید بالا

از حرص و ترس از اینکه نکنه خیلی خطرناک بشم رفتم عقب و نشستم پای یه درخت
نشست جلو پام و برا اولین بار با مهربونی باهام صحبت کرد_ هی ببین این طبیعتته الان دیگه تو آدم نیستی و باید به این روش زندگی کنی میدونم اولش کمی ترس داره ولی بهتر از اینه که دوستتو با دستای خودت بکشی نه ؟

یه لحظه به حرفش فکر کردم راست میگفت من دفعه پیش نزدیک بود کاترینو بکشم پس باید خودمو جم و جور میکردم

با همون مهربونی ادامه داد_ تازه این وضعیت دائمی نیست چون چند وقت دیگه دوستت مارو نجات میده پس تا اون موقع که برگردی به حالت عادی به روش من زندگی کن من حواسم بهت هست هوم؟
سر تکون دادم
لبخند خوشگلی زد و ادامه داد_آفرین خون آشام کوچولو

دستشو گذاشت رو سرمو کمی موهامو ناز کرد
یهو بلند شد و رفت سمت خرگوش بیجون
گرفتش سمتم

خرگوشو گرفتم و با ترس نیشامو بردم سمت گردنش جایی که شوگا برام درست کرده بود
توقع داشتم از بد مزگی بالا بیارم
ولی انگار برام آبمیوه بود و داشت جیگرمو حال میورد
وقتی تا قطره اخرشو خوردم
سرمو اوردم بالا که با چشای شوگا رو به رو شدم
دستشو اورد جلو لبمو پاک کرد

ضربان قلبم به هزار رسید و به چشمای افسونگرش نگاه کردم
سرش انگار نزدیکم میومد ولی یهو سریع عقب رفت و جدی شد_خب دیگه بریم معلومه تو هم تشنگیت کامل رفع شد

سری تکون دادم و دوتایی همون راهی که اومدیمو برگشتیم

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سورپرایززززززز😍🥳🥳🥳🥳😃

هلو گایز ببخشید تاخیر داشتم بخاطر امتحانا خیلی درگیر بودم ولی خداروشکر سبک تر شده 😄❤

خواهشا حمایت فراموشتون نشه 🥺😍❤

ووت لطفا ❤🥺

پارت بعدی رو هروقت که بشه میذارم امیدوارم از این پارت هم لذت ببرید😁😘

طلسم جنگل Where stories live. Discover now