part 16

250 28 7
                                    

🌹کاترین🌹

_ دکی خسته نباشی به کاه دون زدی من دیشب عروسیم با جونگ کوک بود
از تعجب چشاش گرد شد_چییی؟؟؟؟؟ دروغ میگه عروسی چند روز دیگس
_اون عروسی رسمیه این عروسی پنهانی بود چون میدونست دیر یا زود میای سراغم
حلقه طلارو گرفتم جلو صورتش تا ببینه
زیر لب عوضی گفت و به سرعت از اتاق خارج شد
داد زدم _یااااااا دیگه فهمیدی من شوهر دارم ولم کن دیگه دیوونه
هووووفففف

***

🌹تهیونگ🌹

از حرص و عصبانیت داشتم میترکیدم
از دور جیمینو دیدم

به سمتش حمله ور شدم و نعره زدم _ مگه تو نگفتی هنوز مونده به عروسی؟؟؟؟ هاااااااااا ؟؟؟؟
جیمین_معلومه !!!! چطور؟؟ چیههههه؟؟؟
_اون عوضی دیشب پنهانی با دختره ازدواج کرده چی داری بگیییی هااااا ؟؟؟
جیمین_ شاید الکی بگه
_حلقشو دیدم نمیتونه
جیمین_هوممممم جای نشون خون آشام دیدی؟
_ما اینو نصف شب دزدیدیم توقع داری تو چند ساعت چیکار کنه؟
جیمین_ این جونگ کوک هم خوب فکرش کار میکنه
_اره عوضی میدونه چجوری حرصیم کنه
جیمین_خب تو سریع برگرد قصرت اینجا بمونی از رد بوت میفهمن اینجایی و اینجارو پیدا میکنن برو نگهبانا و من اینجا هستیم
_من میرم حواست به این دختره باشه خیلی چموشه
جیمین_اوکی

به شکل گرگ شدم و با اخرین سرعتم به قصر رفتم و نشستم توی اتاق کارم تا جونگ کوک بیاد و همین هم شد
در اتاقو با صدای بدی باز کرد
اومد داخل
جونگ کوک_ توی عوضییییییی !!!! بگو ببینم کجا بردیش

_ راجع به چی حرف میزنی
جونگکوک_ نگو که تو نمیدونی گم شده که همینجا دخل تو و اون آلفای عوضیتو میارم بگو ببینم کاترین کجاست
_ اون دختره؟؟ مگه باز فرار کرد؟
جونگکوک _خودتو به اون راه نزن انقدر رد بوی اون آلفای زیر دستت قویه که تا صد کیلومتر اونور تر هم میشه فهمید اونه
_خب فعلا که میبینی اینجا هیج رد بویی از اون نیست پس برو دختره هم نیست حتما برا خودش برش داشته کی میدونه
جونگکوک_ ببند دهنتو من که میدونم زیر سر خودته
_میگما یه چیزی تو باهاش زود تر ازدواج کردی ؟
جونگکوک_ بعله مشکلیهههه؟؟؟
_هیچی فقط میگم دعوتنامتون یه چیز دیگه میگفت
جونگکوک_همسرم گفت اینجوری مدرن تره پس اینجوری گرفتم  شما دوست نداری عروسیتو اینجوری نکن

با این حرف از اتاق رفت بیرون
با مشت کبوندم روی میز و خدمتکارو صدا کردم

_برو به جیمین بگو تا چند روز آفتابی نشه وگرنه خودم دخلشو میارم
خدمتکار _چشم آقا

***

🌹کاترین🌹

کاری جز منتظر بودن نداشتم باید میفهمیدن میخوان باهام چیکار کنن که یه خاکی تو سرم بریزم
در باز شد و همون پسره جیمین وارد شد

جیمین_هووومممم بگو ببینم تو اونجور که میگن جادویی یا نه
_کی گفته من جادوییم؟؟
جیمین_ شنیدم میگن تو میخوای ماهارو آزاد کنی
_هه اگه به خودم بود همین الان از اینجا میرفتم و پشت سرمم نگاه نمیکردم تا همتون بپوسید
جیمین_حالا که اینجایی ولی چرا تصمیمتو عوض نمیکنی
_چه تصمیمی؟
جیمین_که به گرگینه ها کمک کنی تا خون آشاما
_من این تصمیم هم به زور گرفتم فعلا قصد عوض کردنشو ندارم
جیمین_تو عوضش نمیکنی ولی چندوقت با تهیونگ آشنا بشی خودش عوض میشه
_منظورت چیه یعنی منو میخواین اینجا نگهدارید؟؟؟
جیمین_هوووممم شاید
از کوره در رفتم _ چی داری میگی مگه من کالام که هر خری دلش بخواد منو نگهداره مگه من بی صاحابم گمشو بیرون همین حالااااااااااااا
پاشو انداخت رو پاش و تو چشام خیره شد_ اینجا ملک منه از اتاقم میخوای منو بیرون کنی؟
_میتونم و میکنم

بدون مقدمه از کتش گرفتم و بدون اینکه بذارم کاری کنه کشیدمش و در و باز کردم و همینجور که تو بهت و حیرت بود پرتش کردم بیرون و درو روش بستم
تو دلم گفتم_باید همین امشب فرار کنم وگرنه دیگه نمیتونم برگردم

***

شب شده بود و تو این فکر بودم پنجره بشکونم یا ن
برا اینکه ببینم کسی صدامو میشنوه یا نه کلی جیغ کشیدم و منتظر شدم یکی بیاد بعد چند دقیقه دیدم کسی نیومد
پس با شمعدونی محکم به شیشه زدم و شکوندمش و چون اتاقم طبقه پایین بود سریع پریدم بیرون و دوییدم تو جنگل
همین جوری فقط میدوییوم که یهو رعد و برق زد و بارون شروع کرد به باریدن برا اینکه تو بارون نمونم دوییدم که زود تر برسم که پام گرفت به ریشه درخت و پهن زمین شدم

_اییییییییی الهییییی همتونو خاک کنم بعد بمیرم آیییی

داشتم همین جوری به همشون فوش میدادم که یهو صدای گرگا بلند شد

از ترس خودمو به درخت تکیه دادم
از درموندگی شروع کردم به گریه کردن
داشتم گریه میکردم که صدای گرگا نزدیک تر شد
سرمو از روی پام برداشتم که با چهارتا گرگ رو به روم وایساده بودن
از جام بلند شدم

با ترس بهشون نگاه کردم

یکیشون با قیافه ترسناک و صدای بدی گفت: با خودت بد کردی آدمیزاد فکر کردی زنده میمونی؟
_خواهش میکنم نههههه
اومد سمتم بگیرتم 
چشامو بستم و جیغ کشیدم
چند ثانیه منتظر موندم ولی خبری نشد
چشامو با ترس باز کردم .........

ادامه دارد😁❤

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹


سلام به دوستان خوبم که تا اینجا همراهیم کردید ❤😁🤩😍
ببخشید کمی دیر شد 🥺
درگیر درس بودم امیدوارم تاخیر منو ببخشید 🙏🥺❤
امیدوارم ازین پارت خوشتون بیاد 😍🤩

شرط پارت بعدی : دوتا کامنت و ۱۳ ووت ❤😁

طلسم جنگل Where stories live. Discover now