فردای اون شب، بخاطر اینکه دیر خوابیده بودن، نزدیک های ظهر بود که جونگ یوتا از تختش دست کشید. یک روز پر انرژی با چیتوز! نه، در واقع چیتوز نه. بگذریم. وقتی روی میز نشسته بود و غلات صبحانه اش رو با شیر مخلوط میکرد، منتظر جه بود. ولی خب جه نیومد، خونه بیش از اندازه ساکت بود. پس یوتا بیخیال صبحانه ی خوشمزه اش شد و پاهاش رو به طبقه ی بالا و مقابل اتاق هیونی کشید. چند بار در زد، ولی وقتی جوابی نگرفت وارد اتاق شد. اتاقش دکور خیلی ساده ای داشت، انگار نه انگار که اتاق یه پسر مایه داره. همه جا سفید بود و تنها وجه زیباش گلدون هایی بودن که رو به روی پنجره گذاشته بودش. انتظار داشت هیونی رو روی تخت ببینه ولی اتاق خالی از سکنه بود. اولین سوالی که به ذهنش رسید این بود:
" جهیون کجاست؟ "
-
«زود رسیدی جهیون.»
سعی میکرد با چهره ی مبتکرانه اش، لرزش بدنش رو متوقف کنه. دست راستش بیش از اندازه می لرزید، پس روی پاهاش گذاشتش تا مشخص نباشه. از این رستوران متنفر بود، از اینکه هر چند وقت یبار مجبوره ببینتش. آقای جونگ، منو رو پایین گذاشت و دو دستش رو ستون چونه اش کرد. کت سرمه ای رنگش باعث میشد جه از این رنگ بیزار بشه. مگه الان نباید تو بوسان می بود؟
«مدرسه چطوره پسرم؟»
پسرم؟ لفظ خنده داری بود. پسرم؟ نه واقعا، پسرم؟!
«فکر کنم بیشتر از من بدونی.»
جه گفت و به صندلی تکیه داد. لرزشش کمتر شده بود.
«دَرسِت افت کرده جونگ جهیون، اینطوری نمیتونی به دانشگاه سئول بری.»
جه غرید:
«من نمیخوام به اون دانشگاه برم!»
«خفه شو جهیون! اینهمه سال برات هزینه نکردم که همچین حرفی بزنی.»
آقای جونگ گارسون رو صدا کرد و جه تنها با چشم های بهت انگیز نگاهش کرد. چطور اجازه میداد آرزوهاش دستی دستی نابود بشن؟!
«من نمیخوام-»
«خب؟ نمیخوای؟ پس بگو چی میخوای؟!»
جونگ با لحن تمسخر آمیزی گفت. داشت خواسته های جهیونه هیجده ساله رو زیر سوال میبرد؟
«من میخوام... میخوام نقاشی رو ادامه بدم.»
لحظه ای سکوت، جواب آقای جونگ بود. خنده ی بلند بعدش، ابروهای جه رو بهم نزدیک کرد.
«خنده داره؟»
YOU ARE READING
CHERRY - YuJae
FanfictionCouple: YuJae Genres: Romance, Slice of life More: سلام، من جونگ یون اوه ئم؛ معمولا بهم میگن جهیون. بالاخره بالا شهره و این اسمای باکلاسش دیگه. من و برادرم هیجده سالمونه، در واقع برادر ناتنیم. حین خوندن این متن دارن روی من یه عمل جراحی نخاع انجام می...