فرار کردن از مدرسه ایده ی خوبی نبود، اصلا ایده ی خوبی نبود. اما چاره ی دیگه ای نداشت. جدیدا متوجه شده بود چیز های زیادی در مورد ناپدریش نمیدونه، اما از این مطمئن بود تنها وقتی که کسی زیر نظر ندارتش موقعیه که تو مدرسه ست. مهم نبود که بعدش خبرش به خانواده اش میرسید، مهم این بود که سریع جیم بزنه و کارش رو راست و ریست کنه.
یوتا کلی فکر کرد، به اینکه چطوری آینده ی جه رو تامین کنه. اگه افکاراتش درست بودن، جه به این دلیل چیزی به پلیس نمیگفت که پشتوانه اش رو از دست نده. چه از نظر مالی، چه از نظر خانواده ای غیر واقعی.
پس تلاشش رو کرد، با به جون خریدن دردسر های زیادی تونست آدرس یکی از فامیل های جه رو پیدا کنه و حالا رو به روی در خونه اش بود.
باید چی میگفت؟ چطوری توضیح میداد؟ خیلی راجع بهش فکر کرده بود ولی به نتیجه ای نرسیده بود.
زنگ در رو زد، طول کشید تا زنی که انگاری بین سی تا چهل سال سن داشت، در رو باز کنه. موهاش ژولیده بودن و در حال مرتب کردن عینکش بود.
«شما؟»
چهره ی دلنشینی داشت. کمیم شبیه جهیون بود.
یوتا بازدمش رو بیرون داد و سعی کرد هول بنظر نرسه.«شما خانم جونگ این، درسته؟ جونگ شین آه.»
«بله. تو کی هستی پسرم؟»
«میتونم... بیام تو؟»
-
نمیدونم خونه ی کلاه دوز داخل آلیس در سرزمین عجایب رو دیدین یا نه، ولی خونه ی شین آه همچین چیزی بود. کوچیک بود و همه چیز در هم چپیده شده بودن، تو چشم ترین جزوش چرخ خیاطی قدیمی ای بود که دور و ورش کلی پارچه ریخته شده بود و روی میزی جلوی پنجره ی پذیرایی بود. مبل ها قدیمی و قسمتیشون پاره بودن و نکته ی جالبش این بود که شین آه با غرور اطراف رو به یوتا نشون میداد.
«گفتی اسمت یوتاست؟ ژاپنی ای؟»
«آه بله.»
«اسم یکی از اکسام یوتا بود. فکر میکردم همه ی یوتا ها کچل باشن.»
چیزی نگفت و آروم خندید. نشست، و شین آه هم همین کار رو کرد.
«شما یه برادرزاده داشتین. اسمش جهیون بود.»
شین آه سکوت پیشه کرد و جمله ی یوتا رو تجزیه و تحلیل کرد. پسر دبیرستانی ای که از برادرزاده ی اون خبر داشت...
نیم خیز شد و عجولانه دست های یوتا رو گرفت. از هیجان، اشک داخل چشم هاش در حال جمع شدن بود.«تو میشناسیش؟ اون کجاست؟»
یوتا سرش رو تکون داد؛ بخاطر واکنشش کمی ترسیده بود.
YOU ARE READING
CHERRY - YuJae
FanfictionCouple: YuJae Genres: Romance, Slice of life More: سلام، من جونگ یون اوه ئم؛ معمولا بهم میگن جهیون. بالاخره بالا شهره و این اسمای باکلاسش دیگه. من و برادرم هیجده سالمونه، در واقع برادر ناتنیم. حین خوندن این متن دارن روی من یه عمل جراحی نخاع انجام می...