The next morning
با سر درد شدیدی از خواب بیدار شدم چشمامو باز کردم همه جا تار بود چندبار چشمام و باز بسته کردم تا دیدم بهتر شد تمام اتفاقایه دیشب دونه دونه اومد تو ذهنم اون جیسو و اون پسره ک باهاش تو بار بودم ولی یهو یک چیزی اومد تو ذهنم اون پسره جئون جونگکوک بود؟
اره لعنتی خودش بود امروز باید برم شرکت باید برم ببینمش و باهاش صحبت کنم یعنی اون لعنتی از قصد این کارو کرده؟
بعد از شستن و دست و صورتم زنگ زدم ب یونگی بهش گفتم حالم خوبه اونم گف ک ب کوک پیام داده گفته حالم خوب نیس و نمیام شرکت اما ب یک ور منم نیس چون موضوع خیلی مهمتر از حرفاست
سوار ماشینم شدم و ب سمت شرکت راه افتادم وقتی رسیدم ماشینمو تو پارکینگ پارک کردم و ب سمت اسانسور رفتم طبقه اخر و زدم صبر کردم تا اسانسور ب اون طبقه بره سرم و به دیواره اسانسور تیکه دادم و فک کردم ک الان باید برم چ کوفتی ای بهش بگمبا صدای دینگ اسانسور چشمامو باز کردم و از اسانسور خارج شدم به سمت اتاقش رفتم در زدم منتظر موندم جواب بده با صدایه بله ای ک شنیدم در و باز کردم و رفتم تو وقتی من و دید اصن انگار برگاش ریخته بود و خب بازم ب یک طرف من نبود رفتم رو صندلی روبروش نشستم و سلام کردم:
+سلام
-سلام
+خب؟
-خب؟ براچی اومدی شرکت
+باید از تو اجازه بگیرم
-نه اخه دیشب یونگی پیام داد گفت حالت خوب نیست نمیایی
+حالا ک میبینی خوبم
-اره خداروشکر.حالا چیزی شده؟
+اره
-خب چی؟
+دیشب تو کجا بودی؟
با این حرف ته جونگکوک شکه شد نکنه یادش مونده نکنه میخواد از زیر زبونم حرف بکشه اوففف مهم نیس کوک ارامش خودتو حفظ کن فقط تظاهر کن دیشب خونه بودی
-خونه
+ولی من همچین احساسی ندارم
-یعنی چی؟دارم میگم خونم بودم
+ولی حافظه من یک چیز دیگه میگه تو دیشب از قصد میخواستی با من بخوابی؟
الله اکبر این بشر یادشه الان من چ گوهی بخورمممممم
+چیشد زبونتو موش خورده؟
-اممم چیزه اتفاق دیشب یک سو تفاهم بوده
+مهم نیس فقط میخواستم مطمئن بشم خودت بودی ک شدم من میرم ب کارام تو شرکت برسم
-نمیخواد امروز کاری نیس تو شرکت میتونی بری خونت
+اووو یس پس نظرت چیه با هم یک کافی شاپ بریم درمورد قضیه دیشب صحبت کنیم؟
و یک تایه ابروشو انداخت بالا
کوک اب دهنشو قورت داد و گفت:
-اوکیه فقط واستا ب منشی بگم
و گوشی تلفن برداشت ب منشی گفت من تا شب شرکت نیستم و نمیامادامه دارد....
.............................................................................
هاییییییی
بعد مدت ها فک کنم یک سال این فیک پارت جدیدشو نوشتمممم و خب امروز یکم حالم خوب نبود(سال پدر بزرگمه) برا همون همینقدر نوشتم
قول میدم تا فردا یک پارت دیگه ام براتون بزارم(تا فردا شب)دوستون دارم💜💜💜💜💜
ووت و کامنتم اگه خوشتون اومد بزارید💜✨
ممنون🖤✨
YOU ARE READING
My life♥️💦
Actionمن رییس یک شرکت مدلینگ بودم امروز قرار بود یه مدل جدید بیاد برای قرار داد بستن و عکاسی خیلی منتظر بودم بیاد تا ببینم چه شکلیه..... ژانر:اسمات کاپل هایه اصلی: تهکوک کاپل فرعی: یونیمین زمان اپ:یکشنه ها