کتمو از رو جالباسی برداشتم و تنم کردم با ته سوار اسانسور شدیم تو اسانسور حرفی بینمون رد و بدل نشد
وقتی سوار ماشین شدیم من شروع کردم به حرف زدن:
-خب کجا بریم؟
+نمدونم هرجا دوس داری برو فقط اروم باشه
-اوک
و ب سمت رستوران مورد علاقش راه افتاد
وفتی رسیدن ته پیاده شد و شونه ب شونه کوک وارد رستوران شد به فضایه داخلی رستوران یک نگاه انداخت رستوران فضایه اروم و کلاسیکی داشت و نکته جالبش این بود ک هیچکی تو رستوران نبود با خودش گفت شاید اینجارو رزرو کرده اما یادش اومد یهو تصمیم گرفتن بیان اینجا پس از کوک پرسید:
+اینجارو رزرو کردی؟
-نه فقط بهشون گفتم اینجارو خالی کنن
+خب میشه رزرو کردن دیگه سواد نداری؟
-دوست عزیز چرا وقتی اینجا مال خودمه باید رزرو کنم؟
+خو همینو از اول میگفتی
-حالا اینا مهم نی چی میخوری
+یک قهوه
-همین؟
+فعلا اره
-اوک
گارسون اومد سفارششون گرفت و رفت
کوک گفت:
-عاممم برا اتفاق دیشب متاسفم میتونم جوری برات جبرانش کنم؟
ته یکم فکر و با چیزی ک اومد تو ذهنش چشماش برق زد
+عاممم میتونی چند وقت نقش دوست پسرمو اجرا کنی؟
-چی؟براچی؟
+عام خب ببین من چند وقت پیش زن داشتم بهم خیانت کرد الان دوباره برگشته و میگه از من بچه داره میخوام یک چند وقت نقش دوست پسرمو بازی کنی تا دست از سرم برداره
-عااا خب من نمدونم.....نمدونم چی باید بگم
+اشکال نداره تا فردا میتونی بهم خبر بدی
-عا خب باشه شمارتو بهم میدی؟
+گوشیتو بده
گوشیشو داد بهش و ته ام شمارشو وارد کرد و به اسم ته ته سیو کرد بعد با گوشیو کوک یه تک به خودش زد تا شمارشو سیو کنه
+بیا
-ممنون
+اها راستی این نقش بازی کردن جلو همه ی حتی تو اتاقت شرکت یا هرجایی ک دوربین داره چون اون عوضی به همه جا دسترسی داره
-عاا روش فک میکنم
+مشکلی نیستبعد از این اینکه گارسون سفارششون رو اورد خوردن داشتن میفرفتن که کوک گفت:
-بیا برسونمت
+نمیخواد رانندم میاد دنبالم
و زنگ زد به راننده ادرس داد گفت بیا دنبالم کوک گفت:
-پس تا اون موقع من اینجا منتظرم تا بیاد
+هرطور راحتی
بعد پنج دقیقه راننده با لامبورگینی جلو پاشون ترمز کرد(ماشینی ک اومد دنبال ته)
ته بدون اینکه به کوک نگا کنه در سمت رانندرو باز کرد و گفت:
+خودم میرونم با تاکسی برو خونه خودم پولشو حساب میکنم
*چشم قربان
سوار ماشین شد و پنجره رو داد پایین و به کوک گفت:
+خدافظ منتظر خبرت هستم
و گاز و گرفت رفت-----------------------------------------------------
در خونرو باز کرد و وارد خونش بود
فکرش هنوز درگیر پیشنهاد ته بود این یک فرصت خیلی خوبی بود تا بتونه از این راه مخ تهیونگ رو بزنه و بتونه ب دستش بیاره
البته ک اگه این قبول کنه تقریبا دوست پسرش میشه فقط وقتی دوتایی تنها ان دوست پسر نیستن
بعد از کلی حرف زدن با خودش و فک کردن تصمیم گرفت به ته پیام بده
وقتی اومد بهش پیام بده و اسمی ک باهاش سیو شده بود و دید یهو زد زیر خنده داش از خنده پاره میشد اخه ته ته؟
و دوباره زد زیر خنده بعد از کلی خندیدن تصمیم گرفت بلاخره پیام بدهبعد از پیام دادن بهش رفتم شیر وان حموم رو باز کردم یک قهوه برای خودم درست کردم بعد از خوردنش لباسمو در اوردم وارد وان حموم شدم
و ب پیشنهاد ته و اتفاقات امروز فکر کردم-----------------------------------------------------
اینم از این برای تاخیر متاسفم
دوستون دارم:)
کامنت و ووت فراموش نشه
حتما نظرتونو درمورد قلمم بهم بگید
ʕ•ᴥ•ʔฅ^•ﻌ•^ฅʕ •́؈•̀ ₎▼・ᴥ・▼| (• ◡•)|(❍ᴥ❍ʋ)(ง'̀-'́)ง(☞ ͡° ͜ʖ ͡°)☞(•̀ᴗ•́)و╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮ᕕ( ᐛ )ᕗᕕ( ᐛ )ᕗ(ง'̀-'́)ง(⊃。•́‿•̀。)⊃╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮¯\_(ツ)_/¯╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮¯\_(ツ)_/¯(つ .•́ _ʖ •̀.)つ╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮ʕ•ᴥ•ʔ(つ .•́ _ʖ •̀.)つ╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮¯\_(ツ)_/¯╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮¯\_(ツ)_/¯(つ .•́ _ʖ •̀.)つ╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮(⊃。•́‿•̀。)⊃╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮¯\_(ツ)_/¯╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮ฅ^•ﻌ•^ฅ(⊃。•́‿•̀。)⊃╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮¯\_(ツ)_/¯╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮¯\_(ツ)_/¯╭∩╮(ಠ_ಠ)╭∩╮¯\_(ツ)_/¯╭∩╮((●'◡'●(●'◡'●)ノ
YOU ARE READING
My life♥️💦
Actionمن رییس یک شرکت مدلینگ بودم امروز قرار بود یه مدل جدید بیاد برای قرار داد بستن و عکاسی خیلی منتظر بودم بیاد تا ببینم چه شکلیه..... ژانر:اسمات کاپل هایه اصلی: تهکوک کاپل فرعی: یونیمین زمان اپ:یکشنه ها