Chapter 3

110 20 16
                                    

فلش بک ۷ سال پیش

_ اسم؟

با قدمای بلند وایسادم جلوی پسری که مشغول اسم نویسی بود

ل: لیام پین

یه نگاه به سرتا پام انداخت

با پوزخند گفت

_ اینجا واسه روحیاته تو خیلی سنگینه کوچولو

حرفای تکراری که هر لحظه تو زندگیم میشنوم!

دست انداختم به یقشو خمش کردم سمته خودم

چند سانتی ازم بلند تر بود، با لحن آرومی گفتم

ل: تو مسئول ریدن من به زندگیم نیستی! نتونم میمیرم و این کاملا دست خودمه، به نفعته دهنتو ببندیو اسم منو بنویسی تو دفتریادداشت کوچولوعو کیوتت

با شنیدن لحن صحبت کردنم یه تای ابروشو انداخت بالا

معلومه! فک نمیکرد از یه پسر بچه شونزده ساله همچین لحنی بیرون بیاد.

_اسمتو نوشتم، از صف خارج شو

سرمو تکون دادم و کوله رو روی شونه ام محکم تر کردم

تنها دارایی که الان دارم فقط همین کوله پشتیه!

فرار کردنم از پرورشگاه بدون برنامه قبلی بود

حدود دوشب توی پارک خوابیدن با دیدن افرادی که نصف شب از مردم پیاده رو توی خیابون دزدی میکنن این فکر به سرم زد که تعقیبشون کنم و نهایت یه جیب بر شم

و الان اینجام!

روی صندلی کنارم کسی نشست، توجهی بهش نکردم

بعد چند دقیقه نگاهشو انداخت روم

_ سلام

دستی به سمتم دراز کرد

اول نگاهی به دستش کردم و بعد زیر چشمی نگاهی به صورتش

با دیدن مکث من لبخندی زد

_ کامان پسر! اسم من مکسِ، اسم تو؟

نگاهمو ازش برداشتم

ل: لیام!

_ هی لیام! خب؟
نمیخوام مستقیم برم سر اصل مطلب که اینجا چیکار میکنی ولی بنظرت حالت چطوره یذره دمده نیست؟

از همین الان معلوم شد گیره مرد پر حرفی افتادم!

م: پس ما یه لیتل دویل اینجا داریم! هاع؟

ARCADE (ziam)Where stories live. Discover now