Liam/
قبل از اینکه به سمته اتاق تمرین برم صدای کارلا تو گوشم پیچید
ک: لیام
ل: چیشده؟
ک: باید زود بیای اینجا
از سریع حرف زدنش تعجب کردم
مسیرمو عوض کردمو از پله ها بالا رفتم
وارد راهرو اتاقا شدم، درو باز کردم و رفتم تو
کارلا جلوی سیستمش نشسته بود
ل: چیزی دستگیرت شد؟
ک: آره ولی نه راجع به یاسر مالیک
ک: زین مالیک
ل: پسرش، خب؟
ک: الان متوجه شدم همون شبی که از عمارت ولف خارج شدی
ک: زین مالیک سوار یه تاکسی شده بودو به سمته هتل گوردن
میرفته، توی مسیر یکدفعه ای تاکسی منفجر میشه و زین مالیک و راننده کشته میشناز تعجب اخمامو توی هم میکنم
ل: شاید قبلش پیاده شده!
ک: یاسر دی ان ای گرفته، یکی بوده!
دستی به صورتم میکشم
متوجه نمیشم! همه چی درباره زین مالیک برام مشکوکه
حتی مرگه یهویشبا تاکید به کارلا میگم
ل: تحقیقاتت درباره زینو ادامه بده، حتی اگه مرده ،کشته شده
ل: قبلشم که عمارت ولف بوده پس یه ربطی به یاسر داره!
ل: یا تهدید بوده برای یاسر، یا باهاش یاسرو تهدید کردن
ک: اوکی!خیالت تخت
سرمو تکون دادم
از اتاق بیرون اومدم، از پله ها پایین اومدم و رفتم سمته اتاق تمرین
با ورودم همه چشما چرخید رومبا دیدن جمعیت زیاد دخترو پسر یه تای ابرومو انداختم بالا
نگاهم افتاد رو گادفادر که با اخم داشت نگام میکرد
ناخداگاه نیشخندی زدم و وایساد کنارش
اونورشم جنده تو کون نرو لارنس وایساده بود!
گادفادر روبه من لب زد
گ: بازم دیر کردی!
بیخیال شونه هامو انداختم بالا و نیشخندمو پررنگ تر کردم
ل: خب هِی! لیام پینم!
گادفادر که ازین مدل معرفی کردن من همیشه کلافه میشد چشم غره ای بهم رفتو حرفمو ادامه داد
گ: لیام سرپرست هکرا و همچنین مربی تیراندازی
و بعد قاطعانه تر ادامه داد
YOU ARE READING
ARCADE (ziam)
Fanfictionز: من واقعا دوستت دارم! ل: دوست نداری! بهم نیاز داری، این فقط یه عادته که زود از سرت میوفته ز: اگه باورم نداری تمومش کن! دیگه نمیخوام سایه ام باشی. Ziam story Zayn top Maede🤟🏼💗