Part 2
با بهت به گرگی عظیم پشمالویی که بنظر خیلی عصبانی میرسید، خیره شد. میتونست قسم بخوره از دفعه ی قبلی که دیده بودش تقریبا دو برابر افزایش حجم پیدا کرده. چطور ممکنه؟
خرخر آرومی کرد و رگه های تردید و ترس توی دل پسر جوانه زد
نکنه اشتباه گرفته بودش؟
خواست قدمی عقب بره که عضله ی سست شده ی پاش بی موقع خالی کرد و باعث شد به عقب سکندری بخوره و بخاطر لیز بودن زمین برفی زیرش، سر بخوره
جیغ کوتاهی کشید و دقیقا لحظه ای که انتظار برخورد با زمین داشت، روی هوا معلق موند
چشم هایی که بسته بودشون باز شد و با چشم های طلایی رنگ آشنایی روبه رو شد که انتهای تونیکش توی دهن گرفته و با کشیدش جلوی افتادنش گرفته بود. عقب کشیدش و بالاخره جونگین تونست روی پاهاش برگرده
با خوشحالی تقریبا فریاد کشید
-: سیلور!!و سمت گرگ پشمالوی نقره ای رنگ شیرجه زد. گرگ با خوشحالی و دمی که از هیجان تکون تکون میخورد اجازه داد پسر بغلش کنه و خرخر ریزی از نوازش های پسر توی بغلش کرد.
-: عصبانی نباش.. حسابی ترسوندیشون.داغ بود
برخلاف ظاهر نقره ای سردش، بدن گرگ همیشه خیلی گرم بود و بدن یخ زده ی پسر جون میداد برای تو آغوش گرفتنش و گرم شدن
-: خدای من چقدر بزرگ شدی! تو همین هفته ی پیش نصف الانت بودی!با حیرت گفت و کمی عقب کشید تا صورت گرگ دوست داشتنیش رو ببینه.
سرصدایی بی معنی از بین پوزه ی گرگ خارج شد و خیلی زود پوزه ی گرگ توی گردنش فرو رفت
باخنده به پشم های ابریشمیش چنگ زد و مشغول خاروندنشون شد
درحال مالیدن خودش به جونگین بود، همیشه همینطوری خودش براش لوس میکرد و از جونگین میخواست که نوازشش کنه
-: دلم برات تنگ شده بود..خرخر ریزی توی آغوشش و حلقه شدن دم پشمای گرگ دورش جوابش شد
بعضی وقتها فکر میکرد که همه ی حرفهاش رو متوجه میشه. و این خیلی شیرین بود
نمیدونست چند دقیقه اس که توی آغوش گرگی که به صورت غیرطبیعی عظیم شده بود، لم داده اما میدونست که از گرمایی که کل بدنش احاطه کرده، حسابی لذت میبره
با گاز آرام گرگ از گوشش با خنده ازش جدا شد
-: هی.. نکن دردم میاد
YOU ARE READING
My Silver Wolf
Werewolf♧نام: گرگ نقره ایِ من ♤ژانر: رومنس، امگاورس، ناتوانی جسمی، اسمات ♧کاپل: سکای ، چانکای ♤. تمامِ سهم من از دنیا، یه گرگ نقره ایه.. زیاد نمیبینمش فقط.. شب های ماه کامل توی جنگل زیر بیدمجنون بزرگی که خیلی وقته شده پناهگاهمون..!