•preface 2•

933 216 36
                                    

پیشونی سردش به پیشونی پشمالوی گرگ تکیه دادپوزه ی گرگ به گلوش مالیده شدداشت دلداریش میداد؟-: باید برم سیلور

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

پیشونی سردش به پیشونی پشمالوی گرگ تکیه داد
پوزه ی گرگ به گلوش مالیده شد
داشت دلداریش میداد؟
-: باید برم سیلور.. اونا من رو به پولدارترین خانواده ی دهکده فروختن، احتمالا دیگه نتونم بیام اینجا تا ببینمت.. حالا بدون تو چیکار کنم؟

...............................

-: اسمت چیه؟ +: جونگین، آقا -: خب جونگین

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.


-: اسمت چیه؟
+: جونگین، آقا
-: خب جونگین.. میتونی اسبم برام آماده کنی؟

اون یه لرد بود و جونگین یه برده.‌. و حالا اون داشت طوری باهاش حرف میزد که انگار برای انجام دادن هیچ کدوم ازین کارا، اجباری براش وجود نداره. اون حتی.. اسمش هم پرسیده بود!!

....................................................

+: دیدن لبخندش خوشحالم میکنه.. نوعی از خوشحالی که تاحالا حسش نکرده بودم.. زیاد ندیدم بخنده، اما چندباری که دیدمش.. چیزایی رو حس کردم که هیچ وقت باور نمیکردم وجود داشته باشن. وقتی میخنده انگار خودم دارم میخندم! من .. احساساتش رو حس میکنم.. همونطوری که وقتی درد میکشه حسش میکنم..

-: اون حتی نمیتونه درست راه بره.. پاهاش مشکل دارن..

+: و این یکی از دردهاییه که اون میکشه و من..حسش میکنم.. پاش هنوزم اذیتش میکنه.. وقتی زیاد توی طول روز می ایسته یا روش راه میره.. کل شب از دردش نمیتونه بخوابه..من همه ی اینارو میدونم و .. هیچکاری براش نمیکنم!

......................

کامینگ سون و این حرفا...! =)
So many spoils.. ^-^

My Silver WolfTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang