تماس رو قطع کرد و لباسش رو که یه شلوار جین مشکی نازکه که رون هاش رو کامل بغل کرده بودن و یک پیراهن دکمه دار بود رو پوشید.
در نیمه راه دکمه های پیرهنش رو بست، یک جفت دست شروع به باز کردن اونها کردن که پسر کوچکتر به پسر بزرگتر که گردنش رو ساک میزد، اعتراض کرد و پسر بزرگتر تمام گردن سفید شیری پسر کوچکتر رو میمکید و میکشید.
"ا-آه تـ-ته صبر کن."
"فکر میکنی کجا داری میری بیبی، هوم؟"
"من-من باید برم یه جایی"
"تا کی؟"
جانگ کوک از اینکه پسر بزرگتر چطور تونسته او را آنقدر ضعیف کند سرخ شد، در نظر بگیرید که خودش خیلی قوی تر از پسر بزرگتر است، خوب، این با قضاوت از روی عضلات و شکمش این طور است، اما اجازه ندید این شما رو گول بزنه، تهیونگ از اون خیلی قویتره.
" د-ددی ا-اونجا نیست"
تهیونگ در حالی که گردنش رو میمکید، دست هایش رو به سمت سینه اش حرکت میداد و اونها رو فشار میداد و باعث میشد پسر کوچکتر بلند ناله ای بکند.
" کجا می خوای بری؟ میتونم تو رو برسونم"
جانگ کوک لبخندی زد و سرش رو برگردوند تا لب های پسر بزرگ تر رو ببوسه. تهیونگ پسر کوچکتر رو از پشت بغل کردو عطرش رو استشمام کرد.
"کافه بوراها، جونگوک به من نیاز داره"
.
.
.جونگوک لب های تهیونگ رو بوسید و میخواست در ماشین رو باز کنه اما تهیونگ مچش رو کشید و باعث شد جانگ کوک روی صندلی بنشینه.
"اهه"
جانگ کوک ناله ای در بین اون هوای داغ میکنه و دستانش رو دور گردن تهیونگ حلقه میکنه و اونها 5 دقیقه رو صرف بوسیدن هم میکنند تا اینکه بالاخره تهیونگ پسر کوچکتر رو رها میکنه.
.
.
.جانگ کوک با چشمان درشت شده به پسری که هق هق میکرد و کسی جز برادر دوقلوی او نبود نگاه میکند و او رو در آغوش میگیرد.
جانگ کوک به جین خیره شد که او نیز با چشمانی گناهکار به او نگاه میکرد و از او خواستار توضیحی درباره دلیل گریه برادر کوچکش شد.
"اون این کارو نمیکنه !"
جانگ کوک می خواست بلند شه و به سمت وی بره و به جهنم آن مرد را با مشت بزنه، اما جونگوک او را متوقف کرد و با چشمانی براق به برادرش نگاه کرد.
"اههههه چرا نمی تونی بذاری با مشت بزنم تو صورتش؟ اون دیکشت"
جین فقط به دعوای آن دو گوش داد در حالی که در سکوت مشغول نوشیدن نوشیدنی اش بود. او هنوز فکر میکند که دوقلوها در تفاوت شخصیتهایشان با یکدیگر منحصربهفرد هستند، اما با این حال توانستند همان سلیقه را داشته باشند، اما وقتی دوباره به آن فکر میکند، تهیونگ و وی تا حدودی شبیه هم هستند.
جین سرش را برای نوشیدنی هایی که دوقلوها می نوشند تکان داد.
' شیر موز؟ واقعا؟ حتی یکی مثل جانگ کوک؟ '
خوب، حدس میزنم که «کتاب را از روی جلدش قضاوت نکن» در حالی که به صحبت دوقلوها گوش میداد با خودش فکر کرد.
"تو خیلی معصومی جونگوک، اوه خدای من! من با تو چی کار کنم؟!"
"به من یاد بده هیونگ، به من یاد بده که چطور شبیه تو باشم "
جانگ کوک و جین هر دو به هم نگاه کردند و پوزخند زدند. جانگ کوک دقیقا می دانست که پسر کوچکتر باید چه چیزهایی را یاد بگیرد.
' اون ترسو، باید دست از رفتار کردن با جونگوک جوری که انگار یه عروسک هست یا چیزی شبیه به اونه برداره ، اون هم نیازهای خودش رو داره'
############
اینم پارت جدید.... فقط
' اینجوری یعنی تو فکرشون دارن میگن '
" اینجوری هم که دیالوگشونه"ووت پلیز ✨👇
YOU ARE READING
Relationship [vkook]
FanfictionTranslation Book. " دوقلو های کیم با دوقلو های جئون " Top ¦ Taehyung / V Bottom ¦ Jungkook / Jongook این بوک با اجازه خود نویسنده ترجمه شده. نویسنده : @ErinRen7