Part 9

221 42 6
                                    

جانگ کوک خودش را توی بغل تهیونگ جمع کرده بود و تهیونگ را محکم در آغوش گرفته بود و از رها کردنش امتناع می کرد.  تهیونگ دستی به پشت پسر کوچکتر زد و شیر موزش را به پسر داد.

جانگ کوک شیر موز را می نوشد و با چشمانی اشکبار و بینی سرخ شده به تهیونگ نگاه می کند.

"من نمی خوام مینگیو رو دوباره ببینم"

"میدونم عزیزم، قول میدم دیگه این اتفاق نیفته"

"این شماره، مال اون بود؟"

"آره"

تهیونگ جعبه خالی شیر موز را از دست جانگ کوک برداشت و کوچکتر را در آغوش گرفت تا بخوابد.

.
.
.

وی دوبار در زد و در توسط یکی از خدمه باز شد، وی به جونگوک که تمام مدت به اون چسبیده بود لبخند زد و او را دنبال خود کشید.

نامجون دست سوکجین رو گرفته بود در حالی که جیمین، هوسوک و یونگی پشت سرشون راه میرفتن.  آنها قصد داشتند یک شب فیلم در عمارت تهیونگ داشته باشند.

آنها در حال تماشای یک فیلم ترسناک با جانگ کوک بیش از حد هیجان زده و گربه ترسیده جونگوک بودند که تمام مدت صورت خود را در سینه وی پنهان کرده بود.

آنها با پسرها در حال چت کردن و خندیدن به یکدیگر بودند که یکی از آنها جوک می گوید، مخصوصا جین با به اصطلاح شوخی های بابابزرگی اش.

"کوکی ~ گوکی از دست کوکی"

جانگ کوک به دوقلو دوست داشتنی و معصومش قهقهه زد و پسر کوچکتر را در آغوش گرم و طولانی گرفت.

هم تهیونگ و هم وی در صحنه ای که دوست پسرهایشان هم رو در آغوش گرفته بودند غر زدند و در حالی که بقیه مشغول بازی و تفریح ​​بودند در کنار آنها ماندند.



‌################


خیلی کوتاهه میدونم... پس دو پارت آخر رو با هم آپ میکنم :)

شما هم ووت یادتون نره بدین ✨❤️👇

Relationship [vkook] Where stories live. Discover now